یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

امام جمهوریت را آن‌چنان باور داشت که در همان ماه‌های نخست پیروزی و به فاصله‌ی کمتر از یک ماه از همه‌پرسی جمهوری اسلامی، که طبعا همه چیز به هم ریخته بوده است و هنوز ساختار کلی نظام و قانون اساسی هم شکل نگرفته بود، در نامه‌ای* به شورای انقلاب، بی‌درنگ تدوین آیین نامه‌ی اجرایی شوراها برای اداره‌ی امور محلی شهر و روستا را خواستار می‌شوند. ایشان در این نامه «استقرار حکومت مردمی در ایران و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش» را ضرورتِ جمهوری اسلامی برشمرده‌اند و مشخص است که اطاله‌ی وقت را برای استقرار هر چه زودترِ این ضرورت جایز نمی‌دانسته‌اند.

 

امام آن‌چنان جمهوریت را باور داشت که اسلامیت را؛ و هماره اسقترار اسلامیت نظام را از مسیر جمهوریت دنبال می‌کرد. هم‌چنان که برای همه‌پرسی درباره‌ی نظام سیاسی آینده، اصرار داشت و این در هیچ انقلابی سابقه نداشته است که پس از پیروزی برای تعیین نظام آینده‌ی سیاسی، به آرای تک تک افراد ملت رجوع شود. امام مردم را باور داشت و هیچ‌گاه نگاهی تشریفاتی و یا از سر اضطرار به آنان نداشت. جمهوریت را ضرورتی برای اسلامیت می‌دانست و اصرار داشت که گستره‌ی این جمهوریت، در حداکثر ممکن باشد.

 

شوراهای اسلامی شهر و روستا، از مظاهر این حداکثری بودن جمهوریت در نظام ماست، اگرچه گاه منتخبین مردم در این شوراها، به وظیفه‌ی خود آن‌چنان که باید صحیح عمل نکرده باشند و یا خیانتی نیز به مردم که صاحبان اصلی جمهوری اسلامی هستند روا بدارند.

 

نمایندگان مردم در شوراهای اسلامی باید توجه داشته باشند که هیچ شانی جز خدمت‌گذاری و ادای وظیفه به ولی‌نعمتانشان ندارند و اگر نتوانند از عهده‌ی خدمتی که به عهده گرفته‌اند برآیند، یا اگر درهایشان را به روی مردم ببندند و یا به جای نشست و برخاست با ضعفا و فقرا با اغنیا و صاحبان زر و زور و کسانی که دنبال تکاثرند بنشینند و برخیزند، و یا در برابر تضییع حقوق موکلینشان سکوت کنند، خائن به امری هستند که برای آن رای گرفته‌اند. و چه برسد به این‌که بخواهند در این منصب به بیت‌المال و منافع عمومی مردم هم دستی دراز کنند و نفع خودشان را وسیله‌ی اضرار مردم قرار دهند.

 

 

پی‌نوشت:

*. «بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌

شورای انقلاب اسلامی‌

در جهت استقرار حکومت مردمی در ایران و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش، که از ضرورتهای جمهوری اسلامی است، لازم می‌دانم بی‌درنگ به تهیه آیین نامه اجرایی شوراها برای اداره امور محلی شهر و روستا در سراسر ایران اقدام، و پس از تصویب به دولت ابلاغ نمایید تا دولت بلافاصله به مرحله اجرا درآورد.

روح اللَّه الموسوی الخمینی، 9 اردیبهشت 1358‌»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۲۰
علی سلیمانیان

 حاج عبدالله والی

 

یازدهمین اردیبهشتی است که بشاگرد، خبر از «والی»اش ندارد و دیگر  او را -که همه چیز بشاگرد بود- به خود نمی‌بیند. یازده سال است که حاج عبدالله، چشم از دنیا فرو بسته اما چشمانمان هنوز که هنوز است دنبال اوست. ما هنوز گیر یک حاج عبدالله هستیم؛ حاج عبدالله والی و ما ادراک ما حاج عبدالله والی! و من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟!

به «داد بشاگرد برسید»ِ امام را که شنید، دیگر در گیر و دار این‌که بین جبهه و بشاگرد کدامش را انتخاب کند، نماند و جبهه را ول کرد و رفت که به داد بشاگرد برسد. فکر می‌کرد همه‌ی تکلیف روی دوش اوست و اگرنه چه معنا داشت که خودش را تنها مخاطب امر امام بداند؟ حسابش را بکنید چه انتخاب سختی داشته است! جبهه را با همه ‌ی زیبایی‌ها و جذابیت‌هایش رها می‌کند و می‌رود به برهوت بشاگرد و قید شهادت را می‌زند. چقدر انتخاب عجیب و سختی بوده است! و اما من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟!

به فراموش‌کده‌ی بشاگرد که می‌رسد، با دنیایی روبرو می‌شود که غذای مردمانش تکه نانی از آرد هسته‌ی خرماست که توان آن را ندارد که حتی تن رنجور و نحیف مردمانش را سیر کند. می‌بیند در آن غریبستان آبی را می‌خورند که تویش نه فقط ده‌ها جانور وجود دارد، که به گل بیشتر می‌ماند تا آب و آدم‌هایی را می‌بیند که برایشان حرف زدن از مرگ بر اثر بیماری به راحتی آب خوردن است. دنیایی را کشف می‌کند که اربابان و غلامان در چند قدمی هم در کپرهایی زندگی می‌کنند که فقر، سایه‌ی شومش را بر هر دو به یک میزان افکنده است اما استضعاف فکری و فرهنگی، آن‌قدر بی‌داد می‌کند که این جماعتِ ارباب‌نام، نه از آب‌گیر غلامان استفاده می‌کنند و نه با آنان به وصلتی جواز می‌دهند. خود را برتر از غلامان می‌دانند در حالی که چون آنان هیچ ندارند الا دو سه راس بزغاله‌ی لاغرمردنی و یکی دو نفر درخت نخل.

دنیای غریبی که حاج عبدالله را پابند خود می‌کند، پر است از فقر و محرومیت و استضعاف؛ و دیاری است که از هر چیزی بیشتر، نداری دارد و نداری. آن‌جا می‌ماند و برای جنگی سخت‌تر از آن‌چه که درجبهه‌ها دیده است، کمر همت می‌بندد. او تنهایی قیام می‌کند تا ریشه‌ی استضعاف و محرومیت را بخشکاند، که فرمود: «قوموا لله مثنی و فرادی»... و حقیقتا من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟!

می‌بیند که آن‌جا هیچ ندارند، و چه بکند او برای آن‌ها؟ و این «هیچ ندارند» را فقط حاج عبدالله می‌تواند بفهمد چیست که با دست خالی شروع می‌کند برای راه ساختن و آباد کردن. عمرش را می‌گذارد برای بشاگرد و از صفر شروع می‌کند و تلاش بیست و سه ساله‌ی او می‌شود بشاگردی که الان هست، که سری بین سرها بلند کرده و دیگر از آن غربت‌کده‌ای که حاج عبدالله را به سوی خود کشانده بود خبری نیست. حاج عبدالله آن‌جا «خمینی شهر» می‌سازد و گویی که برای او مرکز جهان همان‌جا بود.

من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟! انگار که امام را فقط او فهمید که رفت سراغ عمل؛ و جهاد کرد و شد والی قلوب مستضعفان بشاگرد. رفت و به دور از معرکه‌ی قبایل سیاسی، کاری کرد که باید می‌کرد. انگار که خودش را تنها مکلفی می‌دانست که امام دارد و هیچ بهانه‌ای هم مانع از آن نشد که تکلیف بر زمین مانده‌اش را عمل نکند. حتی جنگ هم دو دلش نکرد.

حاج عبدالله تنها کسی بود که امام را فهمید و مردم را چون امام چنان باور کرد که تا می‌توانست برایشان جهاد کرد و از آن‌ها هیچ نخواست. و بی‌خود نیست اگر امروز در بشاگرد کم نباشند کودکانی که اسمشان «عبدالله» است و حق دارد بشاگرد که هنوز باور نکند که حاج عبدالله رفته است. و ما هم هنوز باور نکرده‌ایم که او دیگر نیست.

اما حقیقتاً من و تو چه می‌دانیم که حاج عبدالله والی کیست؟! انقلاب را آن‌جور فهمید که باید و امامش را آن‌جور امتی بود که شاید. و ما هنوز گیر یک حاج عبدالله والی هستیم. و بعید است که دیگر حاج عبدالله والی‌ای باشد، اما راه و رسم او را اگر مشق نکنیم و اگر نرویم راهی را که او رفت، سر از ناکجاآبادها برخواهیم آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۸
علی سلیمانیان



هرکس بگوید «یک تلویزیون را برداشتم و به جای آن یک کپی از شناسنامه نشاندم» چقدر باید به این کار بخندیم؟! شاید اصلاً کل صورت مساله به حدی مضحک است که روایت چنین کاری هم سزاوار خنده باشد. چه می‌گویم اصلاً؟ این حرف‌های گنگ یعنی چه؟ این حرف که جا دارد آدم تا می‌تواند در اعجاب و شگفتی این کار و این روایت بماند، روایت بلایی است که بر سر مزار شهدا آورده‌اند. تلویزیون را برداشته‌اند و جایش یک برگ کپی از شناسنامه نشانده‌اند و اسم این کار را هم «به‌سازی و مرمت» گذاشته‌اند.


مزار شهدا در ساختار سنتی‌اش رسانه‌ای پویا بود که قابلیت داشت به فراخور گذر ایام و پیش‌آمدها، روزآمدش کرد. از سنگ مزارش گرفته که یک بیانیه‌ی تمام عیار از سوی شهید و خانواده‌ی او بود بگیرید تا حجله‌ی شهید و نمادهایی که در آن وجود داشت، دروازه‌ای بود که بر روی زائران، راه به معانی‌ای می‌گشود که با هیچ زبان دیگری جز آن‌چه آن‌جا شکل گرفته بود، امکان روایت نداشت. رسانه‌ای بود که همه‌ی اجزاء آن را مادران و پدران و همسران و فرزندان و خواهران و برادران شهدا چیده بودند و بی‌واسطه به زائران حرف‌هایی می‌زد که هیچ جورِ دیگری نمی‌شود آن حرف‌ها را زد.


هر خانواده‌ای برای جگرگوشه‌اش، عالمی ساخته بود که هر ره‌گذر و دریافت‌گر پیامی را، در معرض ناب‌ترین و دست‌اول‌ترین روایات از آن شهید قرار می‌داد و هر کس به فراخور درکش و به فراخور عالمی که در آن زندگی می‌کند، از آن مجرا ره‌یافتی داشت به عالمِ شهید و دریافت پیامی که انحصارش در همان رسانه بود. این رسانه را برداشته‌اند و جایش چه نشانده‌اند؟ یک سنگ سیاه که هیچ معرفتی جز احوالات ثبتی، روی آن نیست. یک کپی سنگی و بزرگ از قسمت‌هایی از شناسنامه‌اش گرفته‌اند و به جای آن رسانه‌ی بی‌بدیل پویا نشانه‌اند.


جریان زندگی را مزار شهدا گرفته‌اند و بر آن چونان صفحات پایانی شناسنامه‌ها، مهر وفات و باطل‌شد کوفته‌اند. و برای این کار مانده‌ایم که از شدت مضحک بودنش بخندیم و یا بر عمق فاجعه‌اش زار بزنیم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۰
علی سلیمانیان

شهید صادق عدالت اکبری



تقدیم به مادر شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری 



مادر میان همهمه آرام و بی صدا 
می دید جسم زخمی فرزند خویش را

دریای صبر و عفت او بی کرانه است
تندیس ناب ام وهب در زمانه است

در چهره اش نه رد غمی، در دلش نه آه
چون فاتحان به سمت افق داشت گه نگاه

او با وقار خویش به زینب پیام داد 
تنها نه (صادقم) که چو او صد فدات باد

او قلب دشمنان علی را کباب کرد
با عجز و شرم رهبر خود را خطاب کرد

در پیشگاه قدسی ات این تحفه ی وجیز 
افتد قبول لطف تو! یا ایها العزیز؟


و جواب همه ی جوانان پاک و عاشق خطاب به مادر شهید: 

مادر ! فدای لحن ولایت مدار تو 
پروردن شهید بود یکه کار تو

ما شیعیان فدائی بی چون زینبیم 
آئین خویش را همه مدیون زینبیم

دلداده ی علی و علی دوستان شدیم 
بس فخرمان که نوکر این آستان شدیم

صادق اگر چه گفت که شرمنده ام کنون 
در جسم، جان نبود مرا از یکی فزون

بیرون هوای جان و تن از این سرم کنم
جان دوباره پیشکشت ، رهبرم کنم



ما جان واحدیم به راه ولای دوست 
آماده جانمان، چو تو گردد فدای دوست


شعر از برادرم قادر نوجوان 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۲
علی سلیمانیان

شهید صادق عدالت اکبری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۳
علی سلیمانیان


یکسان‌سازی یک اپیدمی پادگانی و نظام‌بخشی مدرن است. نمود عینی این اپیدمی در جامعه را می‌شود در اصرار گاه و بی‌گاه برخی مدیران در یکسان‌سازی پوشاک دید. فی‌المثل درباره‌ی رانندگان تاکسی، یا رانندگان اتوبوس‌ها و کارمندان ادارات و یا کاری که امروز در مدارس فراگیر است، از نمونه‌های عینی بروز این اپیدمی است. این مساله البته نمونه‌های تاریخی هم دارد. اجبار مردان به گذاشتن کلاه پهلوی و یا اجبار زنان به کشف حجاب در دوران استبداد رضاخانی، از نمونه‌های مهم تاریخی این مساله است.


از این میان اما آن‌چه بیش از همه آزاردهنده و خسارت‌بار است، شیوع این تفکر در برخورد با مزار شهداست. آن‌چه تاکنون به نام «به‌سازی» اتفاق افتاده و یا در شرف اتفاق است، علاوه بر تخریب و از بین بردن همه‌ی مزیت‌هایی که در گلزار شهدا وجود دارد، عارضه‌ی «یکسان‌سازی» مزار شهداست. این نوع برخورد، یعنی مواجهه‌ای کاملاً غیرفرهنگی و غیرفنی با مساله‌ای تماماً از جنس فرهنگ.


در این روندِ «یکسان‌سازی» آن‌چه نادیده انگاشته شده و از میان برداشته می‌شود، مزیت «منحصر بفرد بودن» مزارهای شهداست. مزار هر شهیدی به عنوان نمادی که بر روی مدفن شهید شکل گرفته است، از ویژگی منحصر بفرد بودن برخوردار است. هر قبری با متعلقاتی که دارد، بر اساس ویژگی‌هایی شکل گرفته است که نسبت مستقیمی با آن شهید و خانواده‌ی او دارد. از سنگ مزارش گرفته تا نوشته‌های روی آن و از حجله‌ای که بر سر این مزار نصب شده است و محتویات داخل این ویترین، تا هر المان دیگری که در این مزار به کار رفته است، معرفی از شهیدی است که در آن مزار مدفون شده است و این برای یک فرد که هیچ معرفتی از پیش نسبت به شهید ندارد، مجرایی است برای شناخت آن شهید.


این مزیتِ منحصر بفرد بودن، این امکان را فراهم می‌آورد که تک‌تکِ مزارات شهدا برای زائران، دیدنی و استفاده‌کردنی باشند و هر یک عالمی از اسرار را به روی زوار بگشایند. اما آن‌چه در طرح‌های به‌سازی انجام شده، نقطه‌ی مقابل این مساله است؛ یعنی حذف این مزیت معرفتی و نشاندن سنگ قبوری یکسان و بی‌روح به جای آن‌ها که حاوی هیچ معرفتی -الا آن‌چه در اداره‌ی ثبت احوال به درد می‌خورد- نیست. هیچ چیز دیگری بر این مزارها افزوده نمی‌شود الا این سنگ‌های سیاه و متحدالشکل و هیچ اتفاق خوبی نمی‌افتد الا پادگانیزه‌کردن گلزار. آن‌چه با نام «به‌سازی» انجام می‌شود، در واقع تخریب ساختار پیشینی است که حاوی معارفی والا بوده و نشاندن هیچ به جای آن است و این خسارت آیا جبران شدنی است؟


گلزارهای شهدا، گنجی دست نیافتنی و تکرار ناشدنی هستند که بخشی از آن با تخریب مواجه شده و بخشی دیگر هماره با تهدید تخریب روبروست و این بلایی که بر سر مزارات شهدا آمده است با تجدید نسل‌ها، امکان احیا را از دست خواهد، کما این‌که هم‌اینک به میزان بسیار زیادی هم این امکان را از دست داده‌ایم. آن‌چه اتفاق افتاده است، تکثیر و نشاندن یک تابلوی غیر هنریِ بی‌روح به جای آثاری منحصر بفرد و کاملاً هنری است؛ و این کار یعنی یک گالریِ ارزشمند هنری و فرهنگی را ضرب در صفر کردن.



پ.ن:

این روزها مواجهیم با آغاز فاز دوم به اصطلاح «به‌سازی» گلزار شهدای وادی رحمت تبریز و درباره‌ی ابعاد دیگری از این فاجعه‌ی خاموش فرهنگی خواهم نوشت، بلکه در ممانعت از این تخریب موثر افتد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۴۶
علی سلیمانیان


تمدن تکنولوژیکِ مدرنِ سر برآورده‌ی از اومانیته، در سودای خداییِ آدم بر جهان است و در پی ایجاد ساختاری که بتواند همه‌ی امور را تحت امرش درآورد. از طبیعت و جمادات گرفته تا انسان، همگی باید مهار شوند و به بندگی مرکزی واحد درآیند. مدرنیته در پی خالقیت است و نشستن بر کرسی الوهیت و به کمتر از این هم راضی نیست، که بنیانش بر همین بنا شده است و نمی‌تواند اقتضایی جز این و کمتر از این داشته باشد.

تکنولوژی -بر خلاف آن‌چه اغلب تصور می‌کنیم که ابزار و اسباب است- یک دیدگاه است و نحوه‌ای ادراک از جهان و معرفتی نوین که می‌خواهد طبیعت را به نفع انسان مهار کند و منابع و انرژی‌اش را ذخیره نماید و تحت سلطه‌اش درآورد. تکنولوژی می‌خواهد با این‌ها جهانی مدرن و جدید خلق کند. تکنولوژی در پی غارت جهان به نفع این خدای نوین و از لوازم و مظاهر اولوهیت آدمی است، و متضمن قدرت او در مواجهه‌ی با طبیعت و خلقت.

مدرنیته می‌خواهد انسان خودش، خدا باشد و محور کائنات؛ و مشیت جهان را تعیین کند و آن‌گونه که می‌خواهد امور را تحت امرش بگیرد و نظمی نوین اقامه کند. و البته نکته‌ی قابل تامل این‌جاست که اختیار و فطرت انسان اجازه‌ی بندگی برای این خدای جدید نخواهد داد و تحقق جهان جدید با بندگانی که با آموزه‌های شریعت جدید(مدرنیته) سازگار نیستند نیز محال است. باید برای جهان جدید، آدمی جدید ساخت؛ آدمی استاندارد و سازگار. و انسان غیرمدرن و مختار، در چنین جهانی عنصری است نامطلوب و عامل برهم‌زننده‌ی نظم.  مدرنیته در پی خلقتی دوباره در جهان است و البته تا حدودی هم در این امر موفق شده است. استانداردسازی فرایندی است که تمدن مدرن برای خلق انسان مدرن و جامعه‌ای واحد در جهان می‌پیماید و این فرایند در حد قابل ملاحضه‌ای هم فراگیر شده است.

استاندارسازی در پی یکسان‌سازی است و شکل دادنِ روندی که منجر به تولید انبوه محصولی با خصوصیاتی مشخص و مشابه گردد. استانداردسازی، تضمینی است بر یکتایی در عین تکثیر. اگر بخواهیم این عارضه را در  ابعاد انسانی بررسی کنیم می‌شود استاندارسازی فهم‌ها، فکرها، نیازها، سلایق و علایق. یعنی انسان را از مسیری عبور می‌دهند که همه‌چیزش را استاندارد کنند و یکسان. انسان مدرن، انسانی است استاندارد که جهان را یک‌جور می‌بیند، در چارچوبی محدود می‌اندیشد، احساساتش یک‌جور برانگیخته می‌شود، نیازهایش مشابه دیگران است، و علایق و سلایق و ذائقه‌اش نیز. انسان‌های مدرن پادگانی فکر می‌کنند. یک مدل‌اند و و برای شبیه‌تر شدن به هم، مسابقه می‌دهند. انسان مدرن در واقع تکثیری از یک مدل خاص انسان است. و این خلقتی است که مدرنیته می‌خواهد انجامش دهد.

 

 

پ.ن:

می‌خواستم در مذمت یکسان‌سازی و این‌که از چه طریقی این میل به یکسان‌سازی و استانداردگرایی عارض می‌شود بنویسم که نیاز به پیش‌درآمدهای متواتر آن‌قدر به درازا کشید و حاشیه به متن چربید که امکان ادامه‌ی متن در موضوع را سلب کرد و به فکر این افتادم که این متن را مستقلاً به عنوان یادداشتی در مقدمه‌ی گفتارهای بعدی قرار دهم و اگر در بیان موضوعی که بنا داشتم عرض کنم نیاز به ارجاع دادن به ریشه‌ی یکسان‌سازی باشد، به همین متن ارجاع دهم و بی‌مقدمه به بیان موضوع بپردازم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۳
علی سلیمانیان

 دو میلیارد دلار از  دارایی‌های ایران که در حساب امانی سیتی بانک نیویورک ظالمانه مسدود شده بود، با حکم قطعی دیوان عالی امریکا قرار است به خانواده‌های نظامیان کشته شده در انفجار سال 1983 مقر تفنگ‌داران دریایی امریکا در بیروت(!) پرداخت شود. این پول را اگر بخواهیم به ریال بیاوریم، از قرار هر خانوار ایرانی، چیزی نزدیک به سه و نیم میلیون ریال می‌شود.

این خبر به یمن حضور رئیس دستگاه دیپلماسی ما در امریکا و نشستن ایشان پشت میز مذاکره برای عجز و لابه به طرف امریکایی به قصد به رحم آوردن برای التزام به تعداتش در برجام اعلام می‌شود. و هنوز دستگاه مرعوبِ دیپلماسی، یک اخم خشک و خالی هم از بایت این دزدی بزرگ به امریکا نکرده است.

حتی سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی جمهوری اسلامی ایران، اظهار نظری تشریفاتی در این‌باره نیز نداشته و این همه در حالی است که قرار بوده با اجرای برجام و پیش‌گرفتنِ روند سازش با ابرقدرت‌ها، فضای ضد ایرانی حاکم بر منطق استکبار بشکند، اما آن‌چه شاهدش هستیم مدعی و جری‌تر شدن دشمنان، و منزوی‌تر شدن و تحت تجاوز قرار گرفتن منافع ملی ماست.

دولت ما با امریکا پشت میز معامله نشسته و دارد لبخند تحویلش می‌دهد و پس‌گردنی تحویل می‌گیرد اما هنوز به خود نیامده است که در منطق گرگ‌ها، همیشه گوسفندان قربانی می‌شوند و نه شیران.

آن‌چه به فوریت برای دستگاه دیپلماسی ما لازم است، چیزی است که به آن «غیرت» گفته می‌شود. آقایان خودشان را زده‌اند به منتهای بی‌غیرتی، و بی‌عار و بی‌خیال دارند به روی گرگ می‌خندند و او هر چه جا دارد می درد و چپاول می‌کند. و جالب این‌جاست که وزیر امور خارجه‌ی ما از بابت این وضعیت، نشان درجه‌ی یک «لیاقت و مدیریت» هم گرفته است!

اگر حضرات قهرمانان دیپلماسی، عرضه‌ی صیانت از منافع ملی را ندارند و قرار است در برابر تاراج منافع ملی، همین‌جور ساکت اما همچنان لبخند به دهان بنشینند و دم برنیاورند که خدای ناکرده قلب دشمن از ما مکدر نشود، بهتر است دفتر حافظ منافع امریکا را از سفارت سوئیس بگیرند و آن را در ساختمان وزارت امور خارجه‌ی جمهوری اسلامی دایر کنند و رأسا از منافع کدخدا در جهان -خصوصا آن‌جاهایی که از سوی ملت متوحش ایران به حقوق و منافع امریکا تجاوز شده- دفاع کنند و این زحمت را از دوش دیگران بردارند. و تکلیف کار را هم یک‌سره کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۵
علی سلیمانیان

امروز شورای شهر تبریز جلسه‌ی علنی داشت و به عمارت قدیمی شهرداری رفتم که مستمع گفت‌و‌گوها باشم اما اجازه‌ی حضور داده نشد. علتش را پرسیدم اشاره به کاغذی کردند که روی درب نصب شده است: «برای بازدید از موزه و انجام امور اداری از ساعت 11:30 مراجعه نمایید». گفتند فقط خبرنگاران اجازه‌ی حضور دارند. به نگهبان گفتم نه می‌خواهم از موزه بازدید کنم و نه کار اداری دارم؛ آمده‌ام در جلسه شورا حاضر شوم و این نوشته مشمول حال بنده نیست. و سپردم که اگر حضور مردم در جلسات علنی شورا ممنوع است لطفا کاغذی هم نصب کنند که اعلام کند همین را. اگر چه از بنده گفتن و از آن‌ها نشنیدن.

در تبصره‌ی اول ماده 11 آئین‌نامه‌ی اجرائی تشکیلات، انتخابات داخلی و امور مالی شوراهای اسلامی شهرها آمده است: «جلسات شورا علنی و حضور مستمع با نظر رئیس شورا مجاز خواهد بود...»

اما جناب آقای رئیس شورا! شورای شهر «موزه» نیست که آن را بشود تنها از پشت شیشه‌هایی که رویشان می‌نویسند «لطفاً دست نزنید» دید. شورا مرجع تصمیم‌گیری درباره‌ی ملموس‌ترین اموری است که مردم با آن‌ها روبرو هستند. همین بازداشت‌ها و احضارهای اخیر تعدادی از اعضای شورا، ثمره‌ی پنهان‌کار‌ها و دوری شورا از مردم است. فسادها همیشه در خفا شکل می‌گیرند و حضور مردم می‌تواند امکان فساد و تخلف را به حداقل برساند.

مدیریت عجیب جناب‌عالی و پا گرفتن و رونق لابی‌گری‌های پنهان در شورا و رای‌گیری‌های یکهویی مشهورتان در امور مهمی که اجازه‌ی بررسی بیشتر و کارشناسی‌تر و امکان اقناع دیگران توسط مخالفان طرح‌ها و لوایحی که به این شیوه تصویب می‌شوند را سلب می‌کند، شورای شهر تبریز را امروز به این مرحله کشانده است که در نظر مردم بی‌اعتبار شده است.

همه می‌دانند حضور مردم در جلسات علنی شورایی که به «شورای هبه» مشهور شده است چقدر می‌توانسته سمت و سوی مدیریت شورا و گفت‌وشنود اعضای آن و روند آرا را عوض کند. اگر به مردم امکان حضور در شورا داده می‌شد شما و برخی دیگر از اعضای شورا -هر چند شاید بر خلاف میل باطنی‌تان- مجبور می‌شدید علیه تخلف موضع بگیرید به جای آن‌که مثل جلسه‌ی گذشته از موضع‌گیری‌های اندک اعضای دردمند شورا علیه فساد و تخلف گلایه نمایید. و این مصونیت آهنینی که از قِبَلِ همین سکوت‌ها و دعوت به سکوت‌ها برای لابی‌های پشت‌پرده پدید آمده است می‌شکست و امروز شورای ما در این حال و وضعیت نبود.

جناب آقای رئیس! پس از این اتفاقات که برای شورا چندان اعتباری باقی نگذاشته است، نمی‌دانم دیگر چه باید می‌شد که به خود می‌آمدید و به مدیریت موزه‌ای شورای شهر تبریز پایان می‌دادید. مردم چشم و چراغ این مملکت‌اند و اگر می‌خواهید خیر و عزت برای خودتان کسب کنید، چاره‌ای نیست الا نشست و برخاست با ولی‌نعمتانتان و نه احتراز و دوری، که ثمره‌ی این دور شدن‌ها همینی می‌شود که شده است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۱
علی سلیمانیان

وادی رحمت


افتاده‌اند به جان گلزار شهدا و دیگر پوستشان آن‌قدر کلفت شده است که هیچ صدای اعتراضی را نمی‌شنوند و البته هیچ دست قدرتی هم نیست که جلویشان سد شود و نگذارد که این خیانت تاریخی بر فرهنگ ما روا داشته شود. دارند با فراغت بال و با بسط ید و با خیالی آسوده، به میراث بزرگ شهدا، خیانت می‌کنند و البته جدیت و اصرارشان در به سرانجام رساندن این خیانت، بی‌نظیر است.

دارند یک گنجینه‌ی تکرارناشدنی و منحصربفرد تاریخی را -که دیگر روند شکل‌گیری‌اش امکان تحقق ندارد- زیر چرخ‌های ویران‌گر مدیریت بولدوزری‌شان لگدمال می‌کنند تا به جایش ساختاری شبه‌هندسی، پادگانی، بی‌روح، و عاری از هنر و عاطفه و حماسه بنشانند. اما چه کسی است که نداند، نشاندن ساختاری امروزی بر روی یک میراث ذی‌قیمت تاریخی و فرهنگی، نه تنها آباد کردن و «به‌سازی» نیست که ویران‌گری در نهایتِ بی‌عقلی است و خیانتی بی‌اندازه بزرگ.

شکل‌گیری هویت و ساختار گلزارهای شهدا، روندی کاملاً مردمی و تدریجی داشته و این دستاورد تاریخی-فرهنگی ارزشمند، که با حضور جدی طیف‌های مختلف مردم به دست آمده است  نه تنها دیگرامکان تکرار ندارد، بلکه با تجدید نسل‌ها، بخش اعظم فرصت‌ها برای جبرانِ خیانات و بازگرداندن این میراث تخریب شده از دست رفته و اندک مجال باقی مانده نیز رو به زوال گذارده است. با این حال تنگی مجال جبران و تحدید فرصت‌ها، نه دستگاه‌ها و مسئولینی که می‌توانند در این امر ورود کنند را به حرکتی واداشته و نه از سرعت ویران‌گری و خیانت کاسته است.

فاجعه‌ی تخریب گلزار شهدای ملک عباسی و تخریب قطعه‌ی پایین گلزار شهدای وادی رحمت تبریز کم نبود که این‌بار قطعه‌ی بالای گلزار وادی رحمت را به دم مدیریت بولدوزری سپرده‌اند و کمر به ویرانی تنها بقایای این میراث بسته اند؟ چقدر باید زمان بگذرد و اوضاع رو به وخامت بیشتر و بشتر بگذارد تا مسئولین ما را به خود بیاورد که جلوی این خیانت تاریخی بایستند و در صدد برآیند این گنجی که از دست رفته است را احیا کنند؟ اگر امروز عمق فاجعه را درنیابیم و مانع از وقوعش نشویم، بی‌شک در آینده از شدت سیلی آن بیدارخواهیم شد، اما آن روز علاج و امکانی برای جبران نخواهیم یافت.

و چقدر شهر ما بی صاحب شده است!...

 

 

رونوشت:

-  اقشار مختلف مردم شریف

-  پایگاه‌های مقاومت بسیج و تشکل‌های مردمی

-  تشکل‌های دانشجویی و حوزوی

 

و

-  نماینده ولی‌فقیه در استان آذربایجان‌شرقی و امام جمعه تبریز

-  نمایندگان مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی

-  مجمع نمایندگان استان آذربایجان شرقی در مجلس شورای اسلامی

-  شورای اسلامی شهر تبریز

-  بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان‌شرقی و شهرستان تبریز

-  سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان آذربایجان شرقی

-  بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان آذربایجان شرقی

-  اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی

-  استانداری آذربایجان‌شرقی

-  فرمانداری شهرستان تبریز

-  اداره کل دادگستری آذربایجان‌شرقی

-  دادستان شهرستان تبریز

-  صدا و سیمای مرکز آذربایجان‌شرقی

-  سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان‌شرقی

-  اداره کل اوقاف و امور خیریه‌ی آذربایجان‌شرقی

-  فرماندهی ارشد سپاه در استان آذربایجان‌شرقی

-  فرماندهی ارشد ارتش در استان آذربایجان شرقی

-  و سایر یگان‌ها و قوای مسلح مستقر در آذربایجان‌شرقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۷
علی سلیمانیان