یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

دقیقاً یک دهه از فرمان تاریخی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(سلمه الله) به قوای سه گانه برای مبارزه با فساد اقتصادی و مالی - موسوم به فرمان هشت ماده ای- سپری می شود اما هنوز اقدام درخور و گسترده ای برای تحقق این فرمان -به مثابه منشور جمهوری اسلامی در مواجهه با فساد مالی و اداری- صورت نپذیرفته و مفاد این فرمان سرنوشت ساز، جامه عمل نپوشیده است.

«حکومتی که مفتخر به الگو ساختن نظام علوی است باید در همه حال تکلیف بزرگ خود را کم کردن فاصله طولانی خویش با نظام آرمانی علوی و اسلامی بداند و این جهادی از سر اخلاص و همتی سست ناپذیر می طلبد. جمهوری اسلامی که جز خدمت به مردم و افراشتن پرچم عدالت اسلامی هدفی ندارد نباید در این راه دچار غفلت شود.»*

۱۰ سال فرصتی نیست که طی آن نشود ساز و کار مناسب و کارآمدی برای مقابله با فساد تعبیه کرد و به مقابله عملی با مظاهر بی عدالتی برخاست. سه دوره از تصدی روسای هر یک از قوای مجریه، قضائیه و مقننه می گذرد اما جریان پرقدرت تروریسم اقتصادی،در کمال امنیت هم چنان به فعالیت خود و تضییع حقوق بیت المال اشتغال دارد. اگر چه کما بیش اقداماتی -اغلب تشریفاتی- از سوی ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی و قوه قضائیه انجام پذیرفته اما این اقدامات پراکنده، بروکراتیک و نه چندان اساسی هیچ گاه نخواهد توانستبه مقابله با فساد و اعتلای عدالت بانجامد و انتظارات به حق مردم از جمهوری اسلامی و جامعه علوی را برآورده سازد.

نظام جمهوری اسلامی دهمین سال صدور فرمان مبارزه با تروریسم اقتصادی را در حالی سپری می کند که امسال نیز به عنوان سال "جهاد اقتصادی" از سوی رهبر معظم انتخاب شده اما وضعیت امنیت اقتصادی و فضای عدالت اقتصادی - که از ملزومات حرکت جهادگونه اقتصادی است- ناخوشایند و نامطلوب است.

«امروز کشور ما تشنه ی فعالیت اقتصادی سالم و ایجاد اشتغال برای جوانان و سرمایه گذاری مطمئن است و این همه به فضایی نیازمند است که در آن سرمایه گذار و صنعت گر و عنصر فعال در کشاورزی و مبتکر علمی و جوینده ی کار و همه ی قشر ها از صحت و سلامت ارتباطات حکومتی و امانت و صداقت متصدیان امور مالی و اقتصادی مطمئن بوده و احساس امنیت و آرامش کنند . اگر دست مفسدان و سوء استفاده کنندگان از امکانات حکومتی قطع نشود و اگر امتیازطلبان و زیاده خواهان پر مدعا و انحصار جو طرد نشوند سرمایه گذار و تولید کننده و اشتغال طلب همه احساس ناامنی و نومیدی خواهند کرد و کسانی از آن به استفاده از راه های نامشروع و غیر قانونی تشویق خواهند شد.»*

سال جهاد اقتصادی باید سال پایان تسامح دستگاه ها و مسئولین نسبت به امر فساد اقتصادی و سال آغاز بسیج همه جانبه قوا در مواجهه با جریانات منحرف اقتصادی و اداری باشد. پس از گذشت ۱۰ سال دیگر هیچ بهانه ای در رابطه با تعلل در این باب مقبول نخواهد بود و مسئولان ذیربط باید تکلیف خود را با مساله فساد اقتصادی روشن کنند.

چه زمانی روسای قوای سه گانه و سایر مسئولین ذیربط امر مبارزه با فساد، بالاتفاق از ادامه روند لجام گسیخته بی عدالتی، احساس خطر نموده و به این نتیجه خواهند رسید که مبارزه با فساد و بی عدالتی مجاهده ای هست که مقدم بر هر اقدامی است و تمام تلاش خود را برای اقامه عدل، به کار خواهند بست؟ آیا وضعیت کنونی عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه منطبق بر آرمان های انقلاب اسلامی است؟ و آیا گفتمان قاطبه مسئولان، گفتمان عدالت مدارانه است؟

گاه در مسیر پر پیچ و خم انقلاب اسلامی و در راه رسیدن به آرمان های بلند، مسولینی بر سر کار بوده اند که از عدالت و تحقق آن -به دلیل عدم شجاعت و یا شاید به خطر افتادن منافع شخصی و گروهی- گریزان بوده اند و گاه مسئولینی به دلیل غرق بودن در کاغذ بازی و دلبستگی فراوان به بروکراسی های ناکارآمد -به جای تعهد به انجام تکلیف و اقدام مجاهدانه- جز فرافکنی و شانه خالی کردن از مسئولیت کاری انجام نداده اند. مسئولین همواره برای توجیه کم کاری هایشان بحث زمان را پیش کشیده اند و این که اقداماتشان در دراز مدت به ثمر خواهد نشست -و این بحث عمومیت دارد-. اما ۱۰ سال -حتی اگر سال ۲۲ سال حیات جمهوری اسلامی پیش از صدور فرمان هشت ماده ای را نادیده بگیریم- مدت کمی برای به بار نشستن عدالت نیست.

تسامح ۱۰ ساله مسئولین -به عمد و یا به سهو- در رابطه با فرمان ۸ ماده ای را چگونه باید تفسیر کرد؟ «تسامح در مبارزه با فساد به نوعی هم دستی با فاسدان و مفسدان است»* اگر چه حتی این تسامح سهوی باشد. مسامحه گران با مفسدان، شریک جرم اند و برای تصدی مسئولیت در جمهوری اسلامی، ناشایست. تنها آنانی شایستگی مسئولیت در جمهوری اسلامی را دارند که در رابطه با عدالت دغدغه مند اند.

عدالت مقدم بر هر اقدامی است و این عدالت است که شیرینی استقرار نظام اسلامی را به کام ها خواهد نشاند و بی عدالتی، اصلی ترین عامل یاس و روی گردانی است. مصلحت اندیشی های ناعادلانه و خارج از دایره مصالح نظام، تسامح و عدم اولویت بندی صحیح مسایل، موجب دلسردی مردم از انقلاب اسلامی و آرمان ها خواهد شد و بذر بی اعتمادی نسبت به نظام اسلامی و کارگزاران نظام را در اذهان خواهد پاشید.

صبر ما بر تحقق عدالت اقتصادی به سر آمده است و هر مسئولی که از این پس خود را در برابر مفاسد  اقتصادی پاسخگو ندانسته و اقدامی برای مقابله با این جریان گسترده نکند از نظر ما شریک دزدان و خیانت کاران بوده و کمر بر بدنامی انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن بسته است و باید خود را برای محاکمه آماده کند.

*. فرازهایی از فرمان هشت ماده ای

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۹:۳۰
علی سلیمانیان

سال 88 بود که یک شبه به همراه سه چهار تن از دوستان -یعنی همه دگراندیشان بالاترین در میان جمع صدها هزارنفری ادعا شده توسط خود مدیران سایت- ازسایت بالاترینبه بهانه های واهی به طور دایم اخراج شدیم تا حضور اقلیتی در حد صفر نیز مشام اعضای دموکراتیک ترین سایت فارسی زبان* را که به گفته خودشان در حال تمرین دموکراسی مطلق هستند نرنجاند و همه اعضای آن را، یک دست ضد انقلاب تشکیل دهد تا خدای ناکرده خاطرشان از وجود نجوایی مخالف آن چه عربده می کشند، مکدر نشود.

چند هفته پیش و روزهای انتهایی اسفند 1389 بود که در شبکه اجتماعی فیس بوک عضو شدم اما فکر نمی کردم مدیران این سایت امریکایی با آن همه ادعای آزادی خواهی و دموکراسی طلبی که دیگران و من جمله  ما را متهم به سانسور می کند، حتی کمتر از ضد انقلابیون فراری و بی منطق که سایت بالاترین را مدیریت می کنند کم طاقت باشند.

حدود دو هفته پیش بود که در اثنای ورود به فیس بوک، با این پیام رو به رو شدم که حساب کاربری شما در فیس بوک غیر فعال شده است و از طریق ایمیلی که برای غیرفعال شده ها در نظر گرفته اند تماس گرفتم و علت غیر فعال شدن حساب کاربری ام را پرسیده و خواستم تا دوباره آن را فعال کنند. اما در ازای ده ها بار تماس، هیچ پاسخی تا کنون دریافت نکرده ام. و البته انتظاری هم فراتر از این نداشتم.

درباره علت حذف صفحه ام در فیس بوک با وجود پست های انگشت شماری که در مدت کوتاه عضویتم داشته ام به این نتیجه رسیدم که مشتی که در عکس زیر وجود دارد، برای آقایان حامی آزادی بیان به قدری غیر قابل تحمل بوده است که مجبور شده اند مرا اخراج کنند.

از این که سایت فیس بوک کمک کرد تا اوج عصبانیت امریکا از این گونه اقدامات را که پیش تر در نظرم کوچک بودند برایم اثبات شود خوشحالم و انشا الله در آینده از این اقدامات گرافیکی بیشتر انجام خواهم داد.

آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.**

 -----------------

پی نوشت:

*. این عبارت، بیانگر ادعایی است که مدیران و اعضای سایت بالاترین دارند.

**. شهید آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۸:۰۱
علی سلیمانیان

از جمله مسایلی که هنوز پاسخی برای آن نیافته ام مساله اسفندیار رحیم مشایی است. علت حضور وی علیرغم اتفاق نظر و تاکید حامیان و دوستان رئیس جمهور بر عدم به کارگیری اش و حمایت دایمی و اصرار بر بقای وی در دولت از جانب آقای احمدی نژاد، با توجه به اندیشه های گاهاً خاص و عملکر بعضاً نامتعارف مشایی، از جمله ابهاماتی است که تا کنون هیچ پاسخی قانعم نکرده است. بحث دوستی با ملت اسرائیل نیز از آن جمله است.

این را گفتم نه به آن علت که از نوشتن مطلبی در حمایت از آقای مشایی واهمه داشته باشم و یا بخواهم با این مطلع آغازین، از تبعات نوشته پیش رو که در دفاع از آقای مشایی و در نقد برخی بزرگان است -و حق را در نوشتن آن یافته ام- شانه خالی کنم.

این ها عرض شد تا خواننده، احساس نکند که این سطور را یک مرید و دلداده آقای مشایی نوشته است.

***

چرا درباره مشایی از جاده انصاف خارج شده ایم و در نقد او، بی راهه را پیش گرفته ایم؟ این پرسشی است که این نوشتار نه در پی پاسخ به آن که به دنبال طرح آن است.

 

1.

« -امروزه در دورن جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است.

 -اگر تنبلی کنیم زمانی از خواب غفلت بیدار می‌شویم که تیرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و می‌بینیم همان کسانی فتنه را آغاز کرده‌اند که خود پرورش داده‌ایم. این عزل و نصب‌ها از کجا در می‌آید؟ این حرف‌های ملی‌گرایانه و مکتب ایرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکل‌گیری است، برای چیست؟ ملی گرایی و دم زدن از مکتب ایرانی با چه انگیزه‌ای می‌تواند صورت بگیرد؟

- خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذی‌هایی است که در بین خودی‌ها در حال رشد هستند.»(1)

این جملات، بخش هایی از سخنرانی شخصیتی در باره مشایی است که علیرغم احترام فراوان به شخصیت، مراتب علمی، فضل و تقوای ایشان، باید گفت سه احتمال در اینجا وجود دارد: یا واقعاً مسایلی پشت پرده و در جریان است که ما از آن بی اطلاعیم و ایشان با علم به آن ها لب به چنین سخنانی گشوده اند؛ چون به کار بردن عبارت "شدیدترین خطری که تا کنون اسلام را تهدید کرده" مساله ای نیست که بشود آن را به این سادگی و با توجه به مسایل آشکار درباره مشایی عنوان نمود و ادعای شکل گیری "تشکیلاتی فراماسونری" ادعایی است که باید برای اثباتش سند ارائه داد. احتمال دوم آن که باید ایشان را به هر دلیلی از جاده انصاف و نقد منصفانه خارج شده بدانیم و احتمال سوم هم این که این سخنان یا تحریف شده است و یا اساساً درباره مشایی عنوان نشده اند.

اما احتمال نخست را قویاً رد شده می دانم. چرا که اولاً اگر واقعیت این چنین باشد که گفته شده است ایشان و هر فرد مطلع دیگری در صورت علم به مسایلی که خطری در آن برای اسلام وجود دارد و عامه مردم از آن بی خبرند برای دفع این "شدیدترین خطر" مکلف به تبیین و افشای آن بوده و موظف به مقابله با آن هستند که این چنین نشده است. مهم تر از آن، فرمایشی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای -مد ظله- دقیقاً در این باره فرموده اند: «من در این زمینه ورود و قضاوتی نمی کنم، البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی – فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم، جای مسائل اصلی و تعیین کننده را نگیرد.» این جمله ای است که رهبری معظم در پاسخ به انتقاد یک دانشجو از مسایل پیرامون مشایی فرموده و مسایل این چنینی را مسائل درجه دوم و فرعی دانسته اند. آیا رهبر فرزانه و بصیر که از هر شخصی آگاه تر و در برابر انحرافات و خطرات برای اسلام دلسوزترین اند، "شدیدترین خطری که تا کنون اسلام را تهدید کرده" را مساله ای فرعی و درجه دوم دانسته و در برابر شکل گیری "تشکیلات فراماسونری" سکوت اختیار کرده اند؟! یقین که چنین نیست و نباید مساله دست چندمی چون مشایی را تا این حد مهم جلوه دهیم.

اما امیدوارم که احتمال دوم -یعنی خروج صاحب این اظهارات از جاده انصاف و نقد منصفانه- نیز اشتباه باشد و مساله در احتمال سوم وقوف یابد که البته در صورت صحت این احتمال، ایشان می باید در برابر مانور متکثر رسانه ای در باره این سخنان، واکنش نشان می دادند که انشا الله بدهند.

 

2.

«برخی‌ها از من خرده می‌گیرند که چرا نمی‌گویی مکتب اسلام و می‌گویی مکتب ایران. از مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دار ، اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم. »

این اهم عباراتی است که با استناد به آن مشایی را متهم به کارگیری "مکتب ایرانی" در مقابل "مکتب اسلام" و اندیشه ناسیونالیستی نموده اند. اما آیا حقیقت این کلام چنین است؟ من قصد دفاع از این عبارات و یا ایرادات این چنینی و دنباله دار مشایی را ندارم و معتقدم هر کس باید در راستای تخصص و دانسته های خود گام بردارد و ورود در مباحثی که در توان نباشد موجب بروز اشتباهات و انحرافات خواهد شد. من نیز این عبارات را نمی پسندم چرا که هیچ وجاهت و سندیتی برای صحت و یا اشتباه بودن آن نمی توان یافت و سخنی عالمانه و محکم نیست. اما آیا برداشتی که از آن شده است صحیح و منصفانه است؟

به سخنان برخی منتقدین به این اظهارات توجه کنیم:

«در ابتدای انقلاب یکی از سیاسیون گفته بود فرق ما با امام این است که امام ایران را برای اسلام می خواهد و ما اسلام را برای ایران می خواهیم که این همان ملی گرایی شرک آلود است و امام آن را خلاف اسلام و قرآن دانست.

 اینکه گفته شود اسلام برداشتهای متفاوتی دارد اما مکتب ایرانی چنین و چنان است این با روح اسلام سازگاری ندارد. البته هیچگاه وطن دوستی با اسلام در تعارض نیست اما مکتب ایران مقابل مکتب اسلام است و همان ملی گرایی شرک آلود است

تاریخ نشان داده است که متدینان در خط اول دفاع از وطن بوده اند و بسیاری از ملی گرایان و داعیه داران ملی گرایی به این وطن خیانت کرده اند..» (2)

« همان‌گونه که از جملات فوق استفاده می‌شود مفهوم این سخنان تقابل بین مکتب اسلام و ایران است، ما در اظهارات نظر به ظهور عبارات داریم؛ از ظهور این عبارات استفاده تقابل می‌شود.

این جمله که ایشان گفته‌اند اسلام قرائت‌های مختلف دارد نیز کلام ناصوابی است؛ زیرا ما در باب اصول دین و ارزش‌ها قرائت‌های مختلف نداریم، این جمله گویای پرولاریزم دینی است که خود موضعی نادرست محسوب می‌شود.»(3)

«افرادی که دنبال اسلام ایرانی هستند،‌ اندیشه آنها انحرافی است، ما دنبال ایرانی هستیم که فدای اسلام شود نه اینکه اسلام در خدمت ایران باشد و فدای ایران شود.

بازرگان می‌گفت ما دنبال اسلامی‌هستیم که فدای ایران شود و در تزاحم این دو،‌ ایران بر اسلام مقدم است. در مقابل این طرز تفکر انحرافی، دیدگاه امام راحل این است که ایران باید برای اسلام باشد و ایران جزیی از امت اسلام و در امتداد انقلاب انبیا و اولیای الهی است.»(4)

«در گذشته ایران و مکتب ایرانی هیچ وقت کارساز نبود. در جریان جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، همین مردم و ایران بود که دستشان را در برابر کشورهای دیگر بالا بردند و تسلیم شدند و هر چه آنها خواستند، به آنها دادند. در آن زمان شمال ایران به دست شوروی بود و مرکز و جنوب ایران به دست انگلیسی ها بود و هر چه می توانستند از منابع ایران غارت کردند و بردند.در کودتای ننگین 28 مرداد گفتند آمریکا باید بر شما مسلط باشد و شما برده باشید؛ این ذلت در همان دوران مکتب ایرانی بود؛ اما مردم ما در 16 شهریور، 17 شهریور و سایر رویدادهای مهم، آن همه شهادت را تحمل کردند و شعار رسمی آنها مرگ بر شاه بود. پس معلوم می شود مکتب ایرانی هیچ وقت کارساز نبود.»(5)

 

آیا منظور مشایی از طرح "مکتب ایرانی" احیای تفکر ناسونالیستی است و حقیقتاً برداشتی که از سخنان مشایی می شود آن است که مکتب ایران –آن گونه که در سخنان او آمده است- در مقابل و مخالفت با مکتب اسلام قرار دارد؟ چرا برخی ها تلاش می کنند تا ایران و ایرانیت را در مقابل اسلام قرار دهند و امکان وحدت و تجمیع این دو را ناممکن جلوه می دهند؟ و آیا این که دریافت‌های متنوعی از اسلام وجود دارد حرف نابجا و ناسزایی است؟ اگر این سخن را به پرولاریزم دینی تعبیر کنیم پس بحث "اسلام ناب" و "اسلام آمریکایی" که امام -قدس سره الشریف- مطرح می فرمودند را نیز باید از این منظر بنگریم. اگر چه من تعبیر مشایی در به کار بردن عبارت "مکتب ایران" را نمی پسندم لکن باید گفت آن چه من از منظور وی از این عبارت می فهمم، اسلامی است که در ایران رسمیت دارد و آن آیا جز "اسلام ناب" و اسلام ۱۲ امامی و اسلام فقاهتی و اسلامی که در راس آن در زمان غیبت ولی فقیه عادل قرار دارد میباشد؟ آیا اسلامی که انقلاب اسلامی از آم منبعث شد با اسلامی که در عربستان و سایر کشورهای به اصطلاح اسلامی وجود دارد یکی است؟ اگر دریافت‌های متنوعی از اسلام وجود ندارد پس این همه مذهب و فرق منشعب از اسلام برای چیست؟ آیا رواست که فردی را به اتهام منظوری که نداشته و به او تحمیل می کنیم محاکمه کرد؟

آنها که با گره زدن تاریخ شرمساری ایران تحت حاکمیت حکام جور در گذشته با مساله مکتب ایرانی قصد دارند تا به هر نحو ممکن ایران را برابر با ذلت و خواری و در نقطه مقابل با اسلام قرار دهند چرا از اعتلای کلمه اسلام در ایران با انقلاب اسلامی مردم ایران و رشادت های زنان و مردان مسلمان ایران در جنگ هشت ساله علیه نظام کفر حرفی به میان نمی آورند؟

لازم است به توضیحات خود مشایی در حاشیه مراسم گرامی داشت خبرنگاران در جمع خبرنگاران در این باره اشاره شود:

«در خصوص مکتب ایرانی که بنده گفته بودم، جنجال ایجاد کردند. متأسفانه مثل همه صحبت‌های قبلی من برخی‌ها دوست دارند فحش بدهند، ایرادی ندارد فحش بدهند ولی فکر می‌کنم ملت ایران می‌‌توانند حرف‌های منطقی بزنند.
این حرف من (مکتب ایرانی) حرف جدیدی نبود، بلکه حرف امام است. امروز حرف‌های مختلفی در دنیا به نام اسلام زده می‌شود آیا ما قبول داریم؟ درحالی که ما قبول نداریم. بلکه اسلامی را قبول داریم که در ایران مستقر است. مکتب ایران را در سخنرانی خود تصریح کردم که اسلام ناب این است. اندیشه ناب این است، ولی تعجب می‌کنم البته آیه قرآن است. اینها را به قرآن ارجاع می‌دهم. البته به خاطر ظلمی که به بنده می‌کنند برخی‌ها می‌گویند شما خیلی ساکت هستید. بنده می‌گویم اینها را واگذار کردم به خدا و فکر می‌کنم خداوند از بنده بخشنده‌تر است که این به نفع اینها است.»(۶)


 

3.

اما چه شده است که برخی از آقایان با آن همه ادعای تقوا و فضل و البته ادعای تبعیت محض از رهبری اظهاراتی درباره مشایی کرده اند که یا تهمت و ناسزا است و یا حکم ارتداد است و یا العیاذ بالله حرف هایی از جایگاه خدا برای عاقبت و آخرت اوست. چگونه خود را مجاز دانسته اند تا جایگاه او را قعر جهنم بدانند ؟ آیا سندی بر این گفته ها وجود دارد؟:

«مشایی بین‌الغی و فردی است که انحرافش علنی شده از این رو می‌توان وی را به عنوان یک فرد منحرف معرفی کرد اما تهمت زدن به کسی که بین‌الغی نیست و انحرافش مشکوک است، جایز نیست.

این مردم در انتخابات ریاست جمهوری به فردی متدین، صادق و ساده‌زیست رای داد آن وقت فردی مانند مگس درکنار گوش وی وزوز می‌کند که به رئیس جمهور در ابتدا تذکر داده‌ایم. ما اجازه حضور یک مگس در کنار گوش رئیس جمهور را نمی‌دهیم.»(۷)

«خدایا اگر مشایی استعفاء نمی دهد و یا احمدی نژاد او را برکنار نمی کند ، سریعتر او را به بهشت ببر ، البته با توجه به مهم بودن حق الناس جای او ته جهنم است.»(۸)

«-این ملعون یهودی صفت الآن دارد پول خرج می کند برای یک روزی که اگر بخواهد کاندید شود... آنهم با آن پرونده اش!

-این آقایی که ادعای آسمانی بودن دارد از سلمان رشدی هم بدتر است.»(۹)

آیا پاسخی برای این اظهارات وجود دارد؟ و آیا کسی که این سخنان در حق او گفته شده است، حق آن را ندارد که برای دفاع از آبرو و حیثیت خود به دامان عدالت شکایت برد؟ شکایت شخصی آقای مشایی از حاج منصور، متاسفانه به مساله اصلی برخی رسانه های معلوم الحال بدل شده و این قضیه به دستاویزی برای حمله به مشایی تبدیل شده و حال آن که این، حق قانونی هر شهروندی است. اگر حمله کنندگان به این مساله بیم آن دارند که حاج منصور نتواند در دادگاه پاسخی برای گفته هایش داشته باشد و محکوم شود چگونه خواهند توانست جواب خدا را برای حقی که از مشایی ضایع می کنند بدهند؟ دادگاه برای آن است که حق به صاحبش برسد و حرجی بر آن نیست.

 

۴.

برخی آقایان مجلسی، مدیران ارشد و شبکه های رسانه ای، در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی جوی بر علیه وی به راه انداخته اند که گویا مشایی حق شرکت در انتخابات و کاندیداتوری را ندارد و بر اساس اخبار نامعتبر سعی دارند تا او را متهم به آغاز فعالیت های انتخاباتی کنند. این در حالی است که این ها خود پس از پیروزی در انتخابات مجلس هشتم بر فعالیت ستادهای انتخاباتی شان پایان نداده و جلسلت منظم ستادهایشان از ۴ سال پیش تر ادامه دارد و در طول دوران نمایندگی به جای کار و تلاش شبانه روزی برای موکلان خود، شبکه های مختلف رسانه ای ایجاد کرده و با رانت های اطلاعاتی که به واسطه حضور در مجلس در اختیار خود گرفته اند سعی دارند تا از همه چیز به نفع خود استفاده کنند. اما به هیچ عنوان برای مشایی حق فعالیت انتخاباتی و شرکت در انتخابات را قایل نبوده و به خود اجازه می دهند تا به جای شورای نگهبان قانون اساسی حتی درباره صلاحیت و عدم صلاحیت مشایی برای مجلس اظهار نظر کنند.

بخشی از این اظهارات در اینجا آمده است:

«مصطفی رضاحسینی، نماینده مردم بابک در مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با «تهران‌امروز» به انتصاب بقایی واکنش نشان داد و با بیان اینکه اینگونه انتصابهای غیرمترقبه از جانب آقای احمدی‌نژاد بعید نیست، این عمل را خلاف فرمایشات و نظر مقام معظم رهبری توصیف کرد. البته آقا در مورد بقایی سخنی نگفتند اما از آنجا که بقایی ارتباط نزدیکی با مشایی دارد، این انتصاب صحیح نبود.
نماینده مردم شهر بابک احتمال داد که این انتصاب در عمل اجرایی نشود و تنها جنبه تبلیغاتی داشته باشد. او در پاسخ به این سوال که برخی می‌گویند انتصاب بقایی ارتباط مستقیم با انتخابات‌های آینده دارد هم پاسخ داد که دقیقاً همین طور است. اخباری از محافلی داشتیم که مشایی گفته است برای انتخابات مجلس ۱۵۰ کرسی را می‌گیرد. البته ما نمی‌دانیم این انتصاب تا چه حد در این راستاست.»(۱۰)

«برخی شنیده ها حاکی از این است که مشایی قصد دارد نماینده مجلس نهم شود. حقیقتا من زمان زیادی برای فعالیت های اجرایی ندارم اما می خواهم در صورتیکه رحیم مشایی به عنوان کاندیداتوری نمایندگی مجلس اعلام آمادگی کرد و شورای نگهبان هم صلاحیت او را پذیرفت من هم در انتخابات مجلس شرکت کنم.

در صورت حضور در مجلس شک نداشته باشید همواره در صندلی پشت سر او خواهم نشست که باید منتظر ماند و دید در آینده آقای مشایی در انتخابات مجلس شرکت خواهد کرد یا خیر و همچنین او می تواند تایید صلاحیت شورای نگهبان را کسب کند یا خیر؟»(۱۱)

«برخی منابع نزدیک به اسفندیار رحیم مشایی در سناریویی هدفمند از احتمال کاندیداتوری وی در انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه رامسر خبر می دهند.»(۱۲)

«قائم مقام حزب موتلفه اسلامی درباره فعالیت های طیف حامیان دولت هم با بیان اینکه آقای مشایی و دوستانش تا اینجا که مشخص است به عنوان شورای راهبردی نیروهای انقلاب در حال فعالیت هستند، اظهار داشت: اگر هدف این دوستان این باشد که به وحدت برسند، این کار خوبی است، اما اگر بخواهند وارد فعالیت های انتخاباتی شوند، طبیعی است ورود مسئولان دولتی مثل رئیس دفتر سابق رئیس جمهور با موقعیت ها و مسئولیت های دیگری که دارد، خلاف رویه معمول است.»(۱۳)

«در حالی‌که روز گذشته اخباری دال بر احتمال کاندیداتوری رحیم مشایی از شهر رامسر در برخی سایتهای خبری منتشر شد، رئیس دفتر رئیس‌جمهور در همان روز این خبر را تکذیب کرد اما در مورد کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری هیچ تکذیبی در کار نبود و گفت که شش ماه به انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری یعنی در دی ماه 91 درباره حضور یا عدم حضورش اطلاع رسانی خواهد کرد.

اولین فرضیه‌ای که با خواندن این اظهارات اخیر مشایی به ذهن می‌رسد، این است که احساس می‌شود دولت از طریق انتشار این خبر از سوی یکی از سایتهای نزدیک به خود درصدد یافتن میزان حساسیتهای روحانیون و سیاسیون نسبت به احتمال حضور مشایی در عرصه‌های انتخاباتی است تا از این طریق بتواند گام‌های بعدی خود را ساماندهی کند. » (۱۴)

 

والعاقبه للمتقین

----------

پی نوشت ها:

1. سخنرانی حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامه عزه)

2. خطبه نماز جمعه حضرت آیت الله سید احمد خاتمی

3. بخشی از پاسخ دفتر آیت الله سید احمد خاتمی که یکی از اظهارات مشایی پس از خطبه ها را تعریض به خطبه نماز جمعه اخیر  دانسته بودند.

4.  آیت‌الله عباس کعبی

5. آیت الله جوادی آملی

۶. خبرگزاری فارس (http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8905160407)

۷.  آیت الله علم الهدی

۸. سعید حدادیان (مداح)

۹. حاج منصور ارضی (مداح)

۱۰. بولتن نیوز.

بد نیست در حاشیه به استدلال سخیف این نماینده مجلس در انتصاب بقایی به ریاست نهاد ریاست جمهوری تعریزی زده شود. وی این انتصاب را خلاف فرمایشات و نظر مقام معظم رهبری توصیف می کند و دلیل جالبی هم که برای ان آورده است این است:"البته آقا در مورد بقایی سخنی نگفتند اما از آنجا که بقایی ارتباط نزدیکی با مشایی دارد، این انتصاب صحیح نبود."

آیا چنین اظهارات سخیف و سبکی از جانب نماینده مجلسی که قصد دارد تا با این سخن خود را تابع ولایت نشان دهد در شان وکالت مردم است؟ آیا ارتباط نزدیک داشتن با مشایی دلیل بر آن است که انتصاب او به هر پستی مخالف با نظر رهبری است؟ اگر این چنین باشد خود احمدی نژاد که نزدیک ترین ارتباط با مشایی را دارد هم ازاین قاعده مستثنا نیست و آیا تنفیذ وی به ریاست جمهوری از جانب رهبری هم صحیح نبود؟

۱۱. سعید حدادیان

۱۲. مشرق

۱۳. خبر آنلاین

۱۴. روزنامه تهران امروز

 


نکته: نظرات فراوانی برای این مطلب ارسال شده است که امکان انتشارشان ممکن نیست. یا هجو و فحش اند و یا مصادیق جرم. انشا الله که عدم انتشار آنها دوستان را آزرده خاطر نکند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۰:۲۸
علی سلیمانیان
"سال جهاد اقتصادی گرامی باد." این جمله و عباراتی از این دست چه جایگاهی در مساله مجاهدت اقتصادی و تحقق شعار امسال دارد و جهاد اقتصادی را در کدام وجوه پیش خواهد برد؟ آیا خواست رهبر حکیم از مسئولین، گرامی داشت صرف و شعاری شعار امسال با تبلیغات هزینه بر و بدون کمترین فایده است؟
 
اما چرا مسئولان و دستگاه های ما دچار شعارزدگی شده اند؟ پاسخ به این پرسش منظور این نوشتار کوتاه نیست. بلکه این سطور تنها در پی طرح همین مساله است و اما مهم تر از پاسخ آن -هر چه که باشد- رفع صورت آن است. یعنی رفع مساله شعارزدگی مسئولین و هدایت آن ها به سمت آرمان گرایی.
 
شعارزدگی حاصل عافیت طلبی همراه با حفظ ظواهر و به دور از سختی های آرمان گرایی است. شعارزدگی یا به عبارت روشن تر پز آرمانگرایی تشریفاتی از جمله آفاتی است که بخشی از معتقدین به نظام اما خسته از مجاهدت، پس از انقلاب اسلامی دچار آن شده  و متاسفانه آن را بدل از آرمان گرفته اند.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخشی از فرمایشات خود در آغازین روز سال 1390 هجری شمسی در حرم شریف رضوی (ع) ضمن تذکری در همین باب فرمودند:
«من این نکته را حتماً تذکر بدهم؛ گاهى اوقات این شعارى که ما براى سال اعلام می کنیم، بعد ناگهان مى‌بینیم همه‌ در و دیوارهاى تهران و شهرهاى دیگر پر شده از تابلو، که این شعار رویش نوشته شده. این فایده‌اى ندارد. گاهى کارهاى پرهزینه‌اى انجام می گیرد؛ چه لزومى دارد؟ آن چه که من از مسئولین و از مردم عزیزمان توقع دارم، این است که این شعار را بشنوند، باور کنند و دنبال کنند. تابلو کردن و در و دیوار را پر کردن و عکس زدن و این ها هیچ لزومى ندارد. اگر هزینه‌اى نداشته باشد، لزومى ندارد؛ اگر هزینه داشته باشد، اشکال هم دارد. هیچ لزومى ندارد کارهاى پرهزینه را انجام بدهند.»
 
صرف هزینه های هنگفت برای گرامی داشت لفظی شعار هر سال علاوه بر آن که اسراف و خیانت به بیت المال مسلمین بوده و حتی موجب پیدایش نگرش های منفی در اقشار جامعه می گردد، هدف والا و اساسی ترسیم شده برای راهبری یک ساله کشور را تا حد شعار تنازل داده و موجب وهن آن خواهد شد. مسئولین و دستگاه ها می باید به جای این اقدامات سخیف و بی هدف، در جهت تئوریزه کردن و عملیاتی نمودن مساله مجاهدت اقتصادی کوشش کنند و "جهاد اقتصادی" را نه فقط یک شعار و لقلقه زبان که آرمانی میانه برای خود فرض نموده و هر کس باید در حد، جایگاه و ماموریت خود نسبت به این موضوع حساس بوده و برای پوشاندن جامه عمل به آن تلاش نماید.
 
 
و اما این حکایت همچنان باقی است...
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۵۰
علی سلیمانیان


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/1.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/2.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/3.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/4.jpg


http://rahtabriz.persiangig.com/image/Js/5.jpg


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۴۴
علی سلیمانیان

از انتشار این تصویر دلخراش قلباً متاسفم اما چاره ای جز این برای نشان دادن عمق فاجعه نیست.

هدف من از این سطور آن نیست تا شیرینی نوروز را در کام مردم عزیز تلخ کنم و یا مدعی آن باشم که می بایست عید امسال را به خاطر برادران و خواهران مسلمانمان در خاورمیانه و شمال آفریقا به تعطیلی می کشاندیم و یکسره به عزا می نشستیم. خطاب اصلی این نوشتار دولت مردان و علی الخصوص دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی، دستگاه های ذیربط با وقایع منطقه و البته جناب رئیس جمهور انقلابی است.

در حالی که امت بی دفاع اسلامی در بحرین، یمن و لیبی به شدت سرکوب شده و مورد حمله ددمنشانه و کشتار بی رحمانه حکام مستبد عربی واقع شده اند و جوانان معتقد به انقلاب اسلامی زیر چکمه های نظام سلطه جهانی در خون خود می غلتند، دولت جمهوری اسلامی بیشترین توجهات دیپلماتیک خود را معطوف به نوروز و برگزاری جشنی جهانی برای آن در تهران نموده است. این اقدام در شرایط عادی اگر چه ابتکار مبارکی از سوی دولت بوده است، اما برگزاری این جشن در مقطع کنونی بدون توجه به وضعیت اسفناک جهان اسلام و کشور های پیرامون ما، اقدامی بسیار نامعقول و مغایر با اصول و آرمان های انقلاب اسلامی و حتی در تضاد با ارزش های انسانی است.

در وضعیتی که رژیم سفاک سعودی و سران خون آشام عرب، ارتش های خود را برای قتل عام مسلمانان شیعه و سنی، به بحرین گسیل داشته و گستاخانه دست خود را به خون مردم بی دفاع و مظلوم بحرین آغشته اند، جمهوری اسلامی – که تنها امیدگاه مستضعفان و مظلومان جهان و ام القرای مسلمانان و سردمدار انقلاب اسلامی است – با بی تفاوتی نسبت به وقوع حادثه هولناک قتل عام انقلابیون و نقض حقوق انسان ها، محیای برپایی جشن باشکوه جهانی نوروز در هفتم و هشتم فروردین ماه شده است.

رسانه های داخلی ما به تعطیلات رفته اند؛ مردم سرگرم نوروزاند و نویسندگان و صاحب عقده گان نیز سرگرم دید و بازدید عید. حتی دانشگاهیان، عدالت خواهان و امت حزب الله نیز به اغما رفته اند و هیچ نشانه ای از حمایت ما از ملت های مظلوم باقی نمانده است. و امریکا و گماشتگانش در نهایت آسودگی و بدون مزاحم، خون پاره های تن امت اسلامی را بر زمین جاری می سازند و دولت ما محیای سرور.

اراده دولت برای برگزاری باشکوه جشن نوروز با وجود حاکم شدن وضعیت خاص در منطقه که با آرمان های جمهوری اسلامی در قبال مسایل جهان اسلام و حمایت از مستضعفان جهان بسیار فاصله دارد و اقدامات غیر موثر، محافظه کارانه و غیر فعالانه دستگاه دیپلماسی کشور در قبال کشتار مسلمانان، آیا دهن کجی آشکار نسبت به حرکت های انقلابی و بیداری اسلامی در منطقه و پاشیدن گرد دلسردی و ناامیدی در میان انقلابیون در حال مبارزه نیست؟ چه ضرورتی این جشن را در حال حاضر نیز لازم الاجرا گردانیده و چرا در حمایت از امت مظلوم و بی دفاع اسلامی برگزاری این جشن متوقف نمی شود؟

شایسته است دولت محترم که داعیه دار عمل به شعائر انقلاب اسلامی و حمایت از مظلومان جهان است، با تعلیق جشن نوروز در تهران و یا حداقل تغییر جهت دعوت سران کشورها از جشن و سرور به سمت اقدام دیپلماتیک در قبال مسایل روز جهان اسلام و منطقه و با اصلی نمودن مسایل جهان اسلام به جای مساله نوروز و اقدامات عملی و فعالانه در این باره به وظیفه انقلابی و انسانی خود عمل نموده و از ادامه این مسیر انحرافی و توام با غفلت امتنا ورزد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۰ ، ۲۲:۰۱
علی سلیمانیان

هدف من از این نوشتار آن نیست که به هیچ وجه بخشی از فرمایشات حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی) را کم اهمیت جلوه داده و یا توجهات را از آن بخش ها منحرف کنم. بلکه بر عکس در پی آن هستم تا بخش های دیگری از مواضع ایشان را که برخی ها آن را همواره با سانسور مواجه کرده اند، به همان درجه با اهمیت نموده و از استفاده گزینشی و ابزاری مغرضان و یا احیانا غافلان ممانعت نمایم.

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با خبرگان، نسبت به ایجاد فضای اهانت و هتک حرمت در جامعه و آشفته نمودن فضا با مسئول دانستن همه در این باره، نسبت به وجود چنین فضایی هشدار دادند. که این خود مساله ای بسیار مهم و هشداری راهگشا بوده و از چارچوب حرکت های درون نظام می باشد. اما عده ای –اغلب سودجو- با سوء استفاده و استفاده ابزاری از این قضیه، در پی آن بودند تا با وارونه سازی صورت مساله و رفتار گزینشی با بیانات رهبری عزیز، راه را بر شفافیت و رسوایی خود و هم قطارانشان مسدود نموده و در مقابل، مسیر تخریب نیروهای حزب الله را برای خود هموار نمایند.

آنها که در پس چهره مزورانه و منافقانه خود با دستاویز قرار دادن بخشی از هشدار به جای رهبری معظم، چهره ای حق به جانب گرفته و با پزی در ظاهر ولایتمدارانه، فضای نقد و محکومیت علیه فتنه و سران و دنباله ها و همراهان آن را به شدت کوبیدند، در صدد بودند تا با به انحراف کشاندن سخنان روشن رهبری، غبار فرونشسته فتنه را دوباره احیا نمایند. این ها که تا به حال با وجود مواضع همیشگی و صریح رهبری نسبت به مسایل پس از انتخابات و فتنه، هیچ یک از رهنمودهای ایشان را نپذیرفته و بر مخالفت خود دوام بخشیده اند، اما اکنون با زیرکی و البته شاید با حماقت، با گزینش رهنمودهای رهبری، نیروهای حزب الله را مورد هجمه قرار داده و با به ابتذال کشاندن مساله، سعی در داخل نمودن و گنجاندن مفهوم نقد و محکومیت سران فتنه و فضای رسوایی ضد انقلاب، در درون واژه فحاشی و اهانت نموده و به تحریف آشکار بیانات رهبری عظیم الشان روی آوردند.

در حالی که رهبر معظم در همان جلسه و دقیقاً در لابه لای همین دعوت به اجتناب از فحاشی و ورود به فضاهای نامتعارف –که حقیقتاً هشدار به جا و در خور تامل است- از نقد شجاعانه و مخالفت با انحرافات و محکومیت افکار و سیاست های غلط حمایت کرده و آن را تایید نموده اند.

علیرغم آن که عده ای در پی القای این مساله هستند که هدف رهبری عظیم الشان از طرح این مساله و انتقاد از اهانت و حتک حرمت در جامعه، ایجاد محدودیت و انسداد فضای نقد در جامعه و علی الخصوص نقد علیه خواص ساکت و بی خاصیت است و در پی بهره برداری از این مساله به نفع آقای هاشمی رفسنجانی بودند، برعکس، باید گفت از مجموع بالاتفاق فرمایشات و مواضع ایشان چه در جلسه مذکور و چه پیش از آن می توان این گونه تحلیل کرد که ایشان اتفاقا در پی برداشتن موانع از مسیر نقد صحیح و امحای علل انحراف آن برای تداوم و گسترش فضای نقد استدلالی و منطقی برای نیل به جامعه ای شفاف و عاری از ابهام و جلوگیری از توطئه و فضای سوءاستفاده و قرار گیری ناخواسته در مسیر دلخواه دشمن هستند که محکومین اصلی چنین فضایی، خود همین آقایانِ "یومنون ببعض و یکفرون ببعض" هستند.

حرکت در چارچوب های قانونی و اخلاقی در نقد و عدم خروج از مسیر منطق، استدلال و انصاف، از بایسته های فضای باز انتقاد و گفتمان است و تخطی از این چارچوب ها و هر گونه افراطی گری، منجر به بازخورد های منفی خواهد بود. معلوم نیست فحاشی های اخیر منتشر شده در فضای مجازی علیه فائزه هاشمی -که خود از هتاکان و فحاشان علیه رهبری و نظام است و باید قوه قضائیه هر چه سریعتر نسبت به جرایم متعدد وی اقدام نماید- از کجا سازماندهی شده و چه دستی پشت پرده این قضایاست؟ آن چه واضح است این است که حتی قرار گیری از سر غفلت برخی نیروهای مومن در جو چنین تحرکاتی که منشا و ملجا آن معلوم نیست، عایدی جز تاثیر منفی و تشویش فضای جامعه نخواهد داشت.

چرا کسانی که خود تئوریسین های اصلی تهمت، افترا، فحاشی، هتک حرمت و توطئه علیه نظام و مسئولین بوده و همچنان هستند و همین آقایانِ "یومنون ببعض و یکفرون ببعض"، بخش دیگر فرمایشات رهبر معظم در همان جلسه را که خطاب به بزرگان و خواص معلوم الحال بوده و دعوت ایشان برای اتخاذ مواضع صحیح و درست حرف زدن و تحت تاثیر دروغ قرار نگرفتن و در خلاف مسیر مصلحت حرکت نکردن بوده است را بولد نکرده و باز پز ولایتمداری ندادند؟ چرا تا کنون علیه فتنه و عوامل آن ابراز برائت نکرده اند؟ چه قضیه ای پشت این گزینش های هماهنگ می تواند باشد؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۸۹ ، ۰۹:۵۴
علی سلیمانیان

 

http://rahtabriz.persiangig.com/hijab6.jpg

برای مشاهده طرح ها در سایز اصلی آن را ذخیره نمایید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۸۹ ، ۲۰:۳۰
علی سلیمانیان

1680_480.jpg

خبرگان ملت، دیروز در حالی آقای هاشمی رفسنجانی را -که حیات سیاسی وی، مدت هاست در انظار مردم پایان یافته است- از ریاست مجلس خبرگان رهبری به زیر کشیدند که حضورش در کرسی ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز، سال پایانی اش را می پیماید. دومین دوره ریاست پنج ساله وی بر مجمع تشخیص مصلحت نظام که گاه در تقابل با مصالح نظام و گاه در خلاف خط رهبری قرار گرفته است نیز در حالی است که تجربه های پیشین هیچ گاه سراغ ندارد که مسئولیتی برای سومین دوره متوالی از سوی رهبری عزیز به شخصی محول گردد. و اگر چه اظهار نظر در این رابطه و ورود به این مبحث، چندان مناسب نیست و تشخیص رهبری هر آن چه که باشد بر همگان حجت و واجب الطاعه خواهد بود.

نامه سرگشاده، بدون رعایت ادب و دشمن شاد کن آقای رفسنجانی که چند روز پیش از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری، رهبر عظیم الشان را هدف قرار داده بود، مواضع غیرشفاف و گاه مغرضانه وی حتی از تریبون نماز جمعه که از اصلی ترین تریبون های نظام تلقی می شود و تاکید چندین باره وی بر مواضع خلاف خود در آخرین نماز جمعه و سکوت توام با رضایت و گاه همراهی با فتنه گران در عین تکیه بر دو مسند مهم ریاست مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام، کار را به جایی رسانید که مردم بیدار و بصیر، بارها علیه وی اعلام موضع نموده و به مناسبت های مختلف علیه وی شعار دادند. به گونه ای که شیب شعارها از دعوت آقای رفسنجانی به بصیرت و تبری از فتنه تا شعارهای"هاشمی حیاکن مصلحت رو رها کن"، "خبرگان رهبری جای منافقین نیست"و "..." تندتر شد.

پایان عمر مسئولیت های وی در نظام اما آینده ای نامعلوم و مبهم را بر سر راه آقای رفسنجانی قرار داده است. چرا که پس از پایان ریاست وی بر قوای مقننه و مجریه، اولین نشانه های جدایی وی از صف مردم و انحراف از آرمان های اصیل انقلاب اسلامی و ولایت فقیه نمود یافت. اگر چه این جدایی ها پیش از آن نیز وجود داشته است اما جدایی از مسئولیت های اجرایی در نظام، منجر به آشکار شدن این فاصله گردید. حال با اتمام مسئولیت های وی در رده های پایین تر، معلوم نیست آقای رفسنجانی این بار چه مسیری را خواهد پیمود.

به هر صورت اقدام خبرگان رهبری بر اساس مطالبه حقه مردم و احساس تکلیف و نامزدی آیت الله مهدوی کنی در انتخابات میان دوره ای ریاست مجلس خبرگان رهبری، موجب شد تا آقای رفسنجانی، علیرغم تاکید بر مواضع دوپهلوی خود که به عنوان شگردی در روزهای منتهی به اجلاس های دوره ای به شکل قابل توجهی تغییر می یافت، به عقب نشینی برای حفظ آبروی نه چندان باقیمانده ترغیب کند و جسارت رقابت را از وی که بستاند. ترس از رقابت و وقوف بر عدم محبوبیت و تجربه های پیشین شکست در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری دوره نهم، آقای رفسنجانی را که در عین اتخاذ مواضع غیر اصولی و ناموزون با نظام، به پست های اصلی نظام جمهوری اسلامی هیچگاه بی رغبت نشان نداده است، مجبور به پذیرش شکست بالقوه و فرار از شکست حتمی نمود.

هاشمی رفسنجانی که از اصلی ترین رفوزگان فتنه اخیر به شمار می رود و خواص بی بصیرتی چون او، تنها یک مسیر در برابر خود دارند و آن پیوستن به صف ملت و تبری از دشمنان است. اگر چه این نیز هیچ گاه لکه بی بصیرتی را از پیشانی آنان برنخواهد چید و به بازگشت اعتماد مردم نخواهد انجامید. و انتخاب هر راهی جز این، سرنوشت امثال منتظری ها را برای آنها رقم خواهد زد.

http://s30.aks98.com/files/39828369621531137710.jpeg

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۸۹ ، ۰۶:۳۰
علی سلیمانیان

جیمز مدیسن، از روشنفکران نظریه پرداز و لیبرال، درون مایه حقیقی نظام پارادوکسیکال لیبرال دموکراسی را این گونه برملا کرده است: «قدرت باید به گروه مردان توانمندتر انتقال یابد که می فهمد نقش دولت، "حمایت از اقلیت توانگر در برابر اکثریت" است.» و این تنها زمانی قابل حصول خواهد بود که رسانه های ملتزم به "اقلیت توانگر" به جای مردم و دولت های دست نشانده، جایگزین ملت ها شوند و برای "سلب آزادی" و "انکار مردم" هیچ واژه ای فریبنده تر از "لیبرال دموکراسی" نیست. این التزام به "حمایت از اقلیت توانگر در برابر اکثریت" روشن ترین تعریفی است که می شود از نظام به اصطلاح لیبرال دموکراسی ارائه نمود.

فوکویاما اگر چه در نظریه پایان تاریخش، با قلمداد کردن لیبرال دموکراسی به عنوان آخرین نظم بلامنازع بشری، خود را طرفدار آزادی مطلق و دموکراسی و لیبرال دموکراسی را تنها متضمن آزادی و دموکراسی بشر نشان می دهد، اما در واقع وحشت اصلی او و سایر نظریه پردازان نظام امپریالیستی لیبرال دموکراسی، دقیقاً و دقیقاً از همین دو مساله است: آزادی و مردم. برای فهم بهتر این ادعا، به بررسی اجمالی دیدگاه نظریه پردازان نظام لیبرال دموکراسی می پردازیم.

نوام چامسکی در کتاب "سروری یا بقا" (Hegemony or Survival) می نویسد: «باید یک شرط لازم به این دیدگاه هیوم که "کنترل عقیده" بنیان دولت -از مستبدترین دولت ها گرفته تا آزادترینشان- است، افزود. این موضوع در جوامع آزادتر اهمیت بیشتری دارد، زیرا در آن ها نمی توان از راه اعمال زور خواستار اطاعت شد. طبیعی است که "نهادهای کنترل فکر" از جوامع آزادتر شکل بگیرند.»

او در همین کتاب وحشت روشنفکران لیبرال از آگاهی مردم و عدم"کنترل فکر" در جوامع آزادتر را این گونه بیان کرده است: «روشنفکران لیبرال توضیح می دهند که اگر عموم مردم از حاشیه نشینی و انفعال دست بردارند، ما با "بحران دموکراسی" روبرو می شویم.» چامسکی در ادامه به راه های غلبه بر آن چه که به "بحران دموکراسی" از آن تعبیر شد نیز اشاره کرده است: «می توان تا حدی از راه اقدامات انظباطی برای "نهادهای مسئول مغزشویی جوانان" و شاید حتی اگر خودسانسوری کفایت نکند از راه نظارت دولتی بر رسانه ها بر آن غلبه کرد.»

بنا بر آن چه گفته شد "مردم" و ترس از حضور مردم در متن، اصلی ترین بحرانی است که لیبرال ها آن را در تقابل خود می پندارد و برای مقابله با آن و حفظ آزادی اقلیت، اقدام به سلب آزادی اکثریت و ممانعت از آزادی فکری مردم نموده و حتی به خود اجازه "کنترل فکری" و "مغزشویی" مردم را می دهند و با این همه باز خود را اصلی ترین منادی آزادی و دموکراسی می دانند.

نوام چامسکی که به روشنفکرترین نظریه پرداز زنده غربی و قدرتمندترین منتقد داخلی در امریکا شهرت دارد در بیان نحوه غلبه افکار عمومی در خارج از مرزها نیز از تعبیر شگفت انگیزتری به جای بیان مساله "بحران دموکراسی" در داخل استفاده می کند: «در حالی که "دشمن" را در داخل می توان با تبلیغات گسترده مهار کرد، بیرون از مرزها، وسایل مستقیم تری در دسترس است.» و منظور او از وسایل مستقیم تر توسل به جنگ افروزی و یورش به کشورهاست که در ادامه توضیح داده است.

استفاده از عبارت "دشمن" برای اکثریت جامعه و دشمن دانستن مردم نسبت به نظام لیبرال دموکراسی، و اینکه نظریه پردازان این نظام تنها در اندیشه سرکوب و مهار هستند، خود بهترین سند بر اثبات ادعای مطرح شده یعنی نهایت وحشت غرب از آزادی و مردم –حتی مردم تحت سیطره و حاکمیت خود- و تلاش برای مهار مردم است.

بقای امپراطوری غرب ملازم دو سلاح رسانه و زور برای مهار مردم است و زمانی که این دو، کارآیی خود را از دست بدهند، فروپاشی این امپراطوری و پایان هژمونی آن حتمی است. امپراطوری امریکا که خود را تنها ابرقدرت مطلق العنان در جهان می پندارد و سیطره قدرت های غربی بر ملت ها در حال فروپاشی است. مساله ای که طلیعه آن را انقلاب اسلامی ایران با ناکارآمد نشان دادن این ابزارها بر همگان نمود.

تقلای نظام سلطه غرب برای بقای دیکتاتوری های در حال فروپاشی خاورمیانه و شمال آفریقا با غلبه مردم بر ترس از مرگ و به دنبال آن ناکارآمدی سلاح قدرت در برابر امواج مردم و درنوردیدن حصار رسانه ای و رساندن فریاد رسای مطالبات انکار شده مردم به جهانیان، نشانه های دیگری از پایان یافتن هژمونی غرب بر دنیاست.

اسلام خواهی و آزادی خواهی ملت های دربند، به آزادی خواهی مردم تحت حاکمیت امپراطوری غرب خواهد انجامید و سوت پایان تاریخ مصرف مستکبرین و آغاز حاکمیت ملت ها نواخته شده است.


نوشته شده برای روزنامهوطن امروز

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۸۹ ، ۰۵:۳۰
علی سلیمانیان