با پیروزی اقدامات ضداستعماری «جنبش استقلالطلبی هند» که به تصویبنامهی استقلال هند منجر شد، لرد مونت باتن نمایندهی استعمار بریتانیا در شبه جزیره و آخرین نایب السلطنهی هند در 15 اوت 1947 طی مراسمی بخشهای هندونشین را به عنوان هندوستان و بخشهای مسلماناننشین را به عنوان پاکستان -که بعدها بنگلادش از آن جدا میشودـ به رسمیت شناخت و به طور رسمی استعمار بریتانیا بر شبه جزیرهی هند را پایان داد.
در بدو استقلال اما، حاکمیت بر سر کشمیر مورد اختلافِ طرفهای هندی و پاکستانی قرار گرفت. منطقهی کشمیر منطقهای شاهزادهنشین با اکثریت مسلمان بود که تحت حاکمیت شاهزاده (مهاراجه)هاری سینگِ هندو قرارداشت.
او به دلیل دلبستگی به هویت هندوییاش و از طرفی با وجود حق حاکمیت مسلمانان در کشمیر، تصمیم به بیطرفی میگیرد که پیامد آن گسیل نیرو از طرف پاکستان به سمت کشمیر و مرکز آن سرینگر در اکتبر 1947 میشود.
با مشاهدهی وضعیت، شاهزاده هاری سینگ 26 اکتبر با درخواست کمک از هندوستان، طی بیانیهای الحاق کشمیر به هندوستان را اعلام میکند و این آغازی میشود بر نخستین جنگ بین پاکستان و هندوستان.
اول ژانویه 1948 هندوستان قضیه را به سازمان ملل متحد ارجاع میدهد. با صدور قطعنامه 13 آگوست 1948 سازمان ملل از دو کشور میخواهد که نیروهایشان را از کشمیر خارج کنند و تاکید میکند که مردم کشمیر در انتخاباتی آزاد و عادلانه سرنوشت خود را پای صندوقهای رأی تعیین کنند.
بر این اساس دولت موقتی با نخستوزیری شیخ عبدالله تشکیل میشود. پاکستان رأی سازمان ملل را نادیده میگیرد و با ادامه نبرد بخشهایی از کشمیر را به خاک خود ملحق میکند.
در اول ژانویه سال بعد طی آتشبسی 65درصد کشمیر در اختیار هند قرار میگیرد و مابقی به پاکستان واگذار میشود. آتش بسی که قرار بود موقت باشد اما مرز بین دو کشور را تعیین میکند.
در سال 1957 هندوستان به صورت رسمی کشمیر و جامو را به اتحاد هندوستان الحاق میکند و تحت قانون اساسی این کشور قرار میدهد که منجر به افروخته شدن دوبارهی جنگ میشود. نهایتاً در سال 1966 طی آتشبسی با امضای لال بهادر شاستری، نخستوزیر هند و ایوبخان رئیسجمهوری پاکستان در تاشکند این جنگ هم موقتاً متوقف میشود.
از دیگر سوی، چین درسال 1962 با هندوستان وارد جنگ میشود که منجر به شکست هندوستان و جداکردن بخشی از خاک کشمیر در منطقهی لداخ توسط چین میشود. منطقهای که اکنون اکسای چین نامیده میشود و تقریبا خالی از سکنه است.
مرگ ناگهانی ایوبخانِ طرفدار پایان درگیری و به ریاست رسیدن یحییخان در پاکستان، آتش جنگ را دیگربار در سال 1971شعلهور میکند و کشمیر را با میلیونها آواره مواجه میکند. در سال 1972 ایندیرا گاندی و ذوالفقار علی بوتو با توافقنامهی سیملا بار دیگر بر اجرای توافق تاشکند صحه میگذارند و ترک مخاصمه میکنند.
در طول سالیان بعد اما حوادث سیاسی متعدد در پاکستان و هند همچون روی کار آمدن نظامیها در پاکستان بعد از اعدام ذوالفقار علی بوتو و بازیهای سیاسی هند در کشمیر با روی کار آوردن حکومتی دستنشانده و محلی، نارضایتی مردم کشمیر بیشتر میشود و این وضعیت تا سال 1989 که استقلالطلبان بخشهایی از مناطق هندی کشمیر را تصرف میکنند، ادامه مییابد.
کشمیر سالهاست که در وضعیت نابسامان نه جنگ و نه صلح به سرمیبرد. و حق تعیین سرنوشت -اگر چه مورد تاکید سازمان ملل قرار گرفته- اما نزدیک به هفتاد سال است که از مردم مظلوم کشمیر دریغ شده است، همچان که از مردم تحت ستم در فلسطین.
مسالهی کشمیر، همسن مسالهی فلسطین است و هر دو محصول سیاستهای استعمار پیر و مولود سال شوم 1948، اگرچه غفلت ما از کشمیر بیشتر بوده است.
حکومت هند با تحت فشار قرار دادن مردم کشمیر و سلب حداقل آزادی از آنان، حاکمیتی زورگو و جبار در کشمیر گماشته است و پاسخ هر اعتراض و حقخواهی را با تفنگ میدهد. حکومت پاکستان هم که به دنبال تبدیل این مساله به منفعتی قطعی برای خود است، به جای تلاش بر حل اصولی مساله، این وضعیت را بیشتر به وخامت سوق میدهد.
در هر حال کشمیر مسالهای اساسی برای امت اسلامی و داغی است بر دلهای آزادیخواهان در جهان، که باید تلاش شود تا مردم مظلوم کشمیر بر حق تعیین سرنوشت خود دست یابند، همچنان که مسالهی فلسطین هم جز این راه حلی دیگری ندارد.