یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

۹ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

 آتش نشان

 

آن وقت‌ها که سپاه مثل همه‌ی نهادهای انقلاب، هنوز دچار مالیخولیای بروکراسی نشده بود و بنیان‌های ایدئولوژیک و آرمانی‌اش را تسلیمِ نظم دیوانسلاری پشت میزی نکرده بود؛ و پاسدارها جایشان را به سپاهی‌ها نسپرده بودند، می‌گفتند: «پاسداری شغل نیست، تعهد است». و حقیقتش هم این بود؛ و گرنه چندرغاز پولی که با زور به پاسدارها می‌دادند و آن‌ها هم با اکراه این پول را برای امرار معاش اهل و عیالشان قبول می‌کردند، چه جاذبه‌ای داشت که جان‌هایشان را کف دست بگیرند و شب و روز نشناسند.

پاسداری، شغل نیست، تعهد است و هنوز هم هستند پاسدارانی که بر آن عهد مانده‌اند و تعهد را با شغل عوض نکرده‌اند.

 

آتش‌نشان بودن هم شغل نیست، تعهد است. آتش‌نشان‌ها مجاهدانی هستند که در میان هیاهوی زندگی و تقلای آسودگیِ انسانِ عافیت‌طلب، در گمنامی و بی‌ادعایی جهاد می‌کنند؛ شب و روز ندارند و جانشان را در برابر خطرات، کف دست گرفته‌اند. این‌ها مردان شرایطی هستند که حلش از عهده‌ی دیگران خارج است. آتش‌نشان‌ها مرد لحظات سختِ مردم‌اند. مجاهدت‌ها و از جان‌گذشتگی هر روزه‌ی این‌ها در پیچ و خم روزگار عافیت و در زرق و برق زندگی آسوده، فراموش می‌شود و فقط هجوم حادثه‌ها و خطرات  است که آنان را به خاطر ما می‌آورد.

 

آتش‌نشان بودن، یک تعهد است و گرنه کدام عقل معاشی است که مخاطرات هر روزه‌ی این جهاد را در برابرمعاش ناچیزِ آن، تحمل کند؟ و کدام حساب و کتابی این را می‌پذیرد که خداحافظی هرروزه از اهالی خانه را، آخرین دیدار با آنان گمان کند و برای امنیت مردم، دل به هر حادثه‌ای بسپرد؟

 

 

پی‌نوشت:

برای نجات آتش‌نشانان قهرمانی که درحادثه‌ی ساختمان پلاسکوی تهران، گرفتار آوار شده‌اند، دعا کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۰
علی سلیمانیان

تبریز، دچار مدیرانِ غیرمسئولی شده است که در جواب تذکرات یک نماینده‌ی شورای شهر مبنی بر پرداخت به موقع حقوق کارگران و کارمندان شهرداری، در جلسه‌ی علنی شورا خط و نشان می‌کشند که در ماه آتی، حقوق‌ها را به موقع پرداخت نخواهند کرد!

 

بدتر از آن دچار دورنشینانِ نماینده‌نامی شده‌ایم که در برابر این تحقیر شدن، ساکت نشسته‌ و گردن کج کرده‌اند. این‌ها کسانی هستند که در برابر فسادِ شبکه‌ای در شورا و شهرداری، که منجر به بی‌آبرویی و بی‌اعتباری شورا و سلب عضویت 4 عضوِ آن و بازداشت نزدیک به 30 نفر از مدیران و کارکنان شهرداری شد، همین‌جور ساکت و بی‌رمق نشسته بودند و تماشا می‌کردند؛ و به جای اصلاح این ساختارِ مدیریتی فسادزا، بر ابقای آن تلاش کردند.

 

وقتی این‌گونه است که هم «شهردار»ی که از مجموعه‌اش، پرونده‌ی کلان فساد بیرون آمده و هم «رئیس شورا»یی که ماحصل مدیریتش 4 عضو سلب عضویت شده به اتهام فساد و ارتشاست، محکم و بی‌چون و چرا سرجایشان نشسته‌اند و کسی در حد یک سوال هم از این‌ها نپرسیده که چرا چنین شده، باید هم شهر و نمایندگان مردمش در شورا این‌قدر تحقیر شوند که مدیری که در جایگاه پاسخگوییِ صرف قرار دارد به عضو شورایی که در جایگاه تذکر و نظارت بر اوست، این‌گونه صدایش را بلند کند که به خاطر «سوء استفاده‌ی او از جایگاهش»!!! حقوق این ماه را به وقتش پرداخت نخواهیم کرد.

یعنی کار به کجا کشیده که تلافیِ ناراحتیِ شخصی از کسی که در حال انجام تکلیفی است که مردم بر عهده‌ی او گذاشته‌اند، این‌گونه بی‌محابا فریاد زده می‌شود؟! اگر با پرونده‌ی فساد در شورا و شهرداری، با قاطعیت برخورد می‌شد و این مساله مشمول گذشت زمان نمی‌گردید، و ساختار و مدیریت این دو نهاد اصلاح می‌شد، امروز کار به اینجا نمی‌رسید.

 

اگر اعضای شورای شهر تبریز، فقط اندکی به ایفای نقششان در شورا می‌پرداختند و شان جایگاهِ خطیری را که مردم به دستشان سپرده‌اند حفظ می‌کردند و اگر همه‌ی هم و غم شورا، به جای تصویب هبه‌های کلان از بیت‌المال بی‌زبان و دل خوش کردن به تبریزِ موهومِ 2018 و تصویب طرح‌های نجومی و کاریکاتوری برای آن، صرف نمی‌شد و شورا از جایگاه نظارتی و سیاست‌گذاری‌اش به عامل بلااراده‌ای برای اطاعت از لوایح و راست و غلطِ شهرداری تبدیل نمی‌شد، امروز نه مطالباتِ خرد و کلان مردم از شهرداری بی‌تکلیف می‌ماند، نه تاخیر در پرداخت حقوق کارگران و کارمندان(به استثنای مدیران) به رویه‌ی شهرداری تبدیل می‌شد، نه حیف و میل‌ها و فسادها وجود داشت، نه ارائه‌ی خدمات در شهر به این صورتِ ناعادلانه و نامتوازن انجام می‌شد و نه مردم تبریز این‌گونه تحقیر می‌شدند.


 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۸
علی سلیمانیان

درگذشت آقای هاشمی، برای دوستداران و منتقدانش، حزن‌انگیز است. او شخصیت بزرگ و تاثیرگذار دهه‌های گذشته‌ی جمهوری اسلامی و دوران نهضت حضرت امام(ره) بود. رابطه‌ی او با حضرت امام و رهبری انقلاب و دیگر شخصیت‌های بزرگ، رابطه‌ای کم نظیر و غیر قابل انکار است. در طول دوران نهضت امام، نام او در جای جای مبارزات مردم و در پرخطرترین و حساسترین صحنه‌ها ثبت شده است و سابقه‌ی مجاهدت‌های او، و نقش و تاثیری که در نهضت مبارزاتی داشته، کم نظیر است.

صبر بر رنج‌های طاقت‌فرسا و تحمل سال‌های طولانی حبس و شکنجه، او را به یکی از نمادهای مبارزاتی مردم ایران تبدیل کرده است. او اندیشه‌ای پیشرو داشت و در اوج خفقان پهلوی، برای تبیین آرمان قدس و مبارزه‌ی امت اسلامی با رژیم اسرائیل و مبارزه با استعمار و استکبار بسیار کوشید. در دوران جمهوری اسلامی، جایگاه ممتازی در عرصات مختلف داشت و یاری‌گر روزهای سخت انقلاب در دوران حیات حضرت امام بود و بارها تا مرز شهادت پیش رفت.

 

رحلت اندوه‌بار حضرت امام(ره) و حضورش در جایگاه ریاست جمهوری، آغاز نقطه‌ای است که انتقادات را نسبت به ایشان جدیت می‌دهد. سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی آقای هاشمی در دورانِ پس از جنگ و پیاده کردن سیاست‌های لیبرالی، و روی آوردن دولت به اشرافی‌گری و کاخ‌نشینی و تئوریزه کردن این مشی فرهنگی-اقتصادیِ غیرهم‌سنخ با انقلاب در جامعه‌ای که تازه از جنگ هشت ساله فارغ شده بود، منازعه‌ی نیروهای انقلابی با آقای هاشمی را به اوج رساند. بی‌توجهی به مساله‌ی عدالت اجتماعی و به فراموشی سپردن مستضعفان و صاحبان اصلی انقلاب، و تعمیق شکاف طبقاتی و پیدایش طبقه‌ای از اشراف از میان مسئولان دولتی و نزدیکان آن‌ها، و از دیگر سوی بازتولید فقر و بی‌عدالتی در کشور، این اختلافات را از حوزه‌ی اقتصادی-فرهنگی به اختلاف‌نظر در مبانی گفتمانی پیش برد.

 

آقای هاشمی در سال‌های متاخر حیات، در مواردی با گفتمان و رهبری انقلاب، دچار اختلاف نظرهای سیاسی شد. این اختلاف نظر در حوزه‌ی سیاست، از فتنه‌ی 88 جدیت بیشتری به خود گرفت و تا روزهای پایانی حیات ادامه پیدا کرد اما هیچ‌گاه او را به تقابل عملی سوق نداد. با وجود اختلافات علنی، رشته‌ی محبت آقای هاشمی نسبت به رهبری پاره نشد و به مناسبت‌های مختلف، از ابراز محبت و ارادت به ایشان دریغ نکرد و ضمن اعلام صریح مواضع در حوزه‌ی سیاست و بیان روشن اختلافات، از نظام روی برنگرداند و در مناصب متعدد نظام من جمله در جایگاه ریاست مجلس خبرگان رهبری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، به ادامه‌ی حضور پرداخت. 

 

آقای هاشمی را شخصیتی دارای نقاط قوت بسیار و نقاط ضعف فراوان می‌دانم و نقدهای جدی بر ایشان دارم اما اقرار می‌کنم که نام هاشمی رفسنجانی آن‌قدر با پوست و گوشت انقلاب و نهضت امام در هم آمیخته که ممکن نیست، بشود او را از تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی پاک کرد. آقای هاشمی با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌هایش، مال انقلاب است و نباید اجازه داد او را به نفع غیر مصادره کنند. او را باید شخصیتی دید که توأمان دارای خدمات و ایرادات است و در نقد او از جاده‌ی انصاف خارج نشد.

 

خداوند او را با مرادش حضرت امام(ره) و با مجاهدت‌های بی‌منتش محشور گرداند و رنج‌های طولانی ایشان را مایه‌ی بخشش و مرحمت قرار دهد. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۹
علی سلیمانیان

تمدن گر این است، خوشا بربریت...

 

شماره‌ی پیشین هفته‌نامه‌ی محلی «رزق» عزانوشتی در آزادسازی حلب منتشر کرده با عنوانِ «تمدن گر این است، خوشا بربریت...». نویسنده در این یادداشتِ ضدمقاومت‌، کوشیده آزادسازی حلب را در سایه‌ی بمباران و زره‌پوش و کشتار و ویرانی معرفی کند و می‌گوید اگر بتوان حتی یک روز از این بحران کمتر کرد، ممکن است جان صدها انسان نجات یابد‌. و دقیقاَ منظورش هم از کاستنِ بحران، ترک مقاومت در برابر تروریسم تکفیری است.

 

این یادداشت، ترک مقاومت و نشستن پای میز مذاکره و اعطای امتیازات سیاسی به مخالفان را به عنوان راه‌حل بحران، عنوان می‌کند و تلاش دارد پیروزی بزرگِ آزادسازی حلب از چنگال تروریسم آدم‌خوار را یک ننگ و جنایت معرفی کند و در برابر مقاومت می‌گوید: «هر اندیشه‌ی غلطی سرانجام در دریایی از خون پایان می‌گیرد، اما همیشه در خون دیکران...». نویسنده، انگشت اتهام را همواره متوجه حاکمیت سوریه می‌داند و ریشه‌های بحران را عدم توجه به «اعتراضات مدنی» و هوسِ ماندنِ بیشتر بر مسند قدرت دانسته و معتقد است خشونتِ حکومت سوریه در برابر مخالفان، سبب شکل‌گیری جنگ قدرت در سوریه شده است. گویا معتقد است راه حل، ترک حکومت به نفع ناامنی و رها کردن کشور در میانه‌ی امواج بحران و سپردن مشیت مردم به دست تروریست‌هاست.

 

این تحلیل، تکرار همان حرف‌هایی است که امپراطوری رسانه‌ای غرب از واقعیات سوریه به جهان القا می‌کند تا راه تسلط بیشترش بر منطقه و راه حمایت از تروریسم را هموارتر کند و جهان اسلام و حامیان مقاومت را در ناامنی و تاریکی بیشتری فروبرد.

 

این واگویه‌های مقاومت‌ستیز، در حالی در مطبوعات رسمی جمهوری اسلامی منتشر شده است که هنوز خون شهدای جبهه‌ی مقاومت جاری است و مقاومت برای آزادی از چنگال ددمنشان تکفیری و رهایی انسان از سیطره‌ی شیطانی اسلام امریکایی، با بهترین و شایسته‌ترین فرزندان امت به میدان آمده است.

 

هنوز اشک چشمان مادران و پدران، و همسران و فرزندان شهدا خشک نشده و قلوب خانواده‌های رزمندگان مقاومت، در اضطراب و ناگرانی است و چشم‌هایشان منتظر بازگشت فرزندان و همسران و پدرانشان؛ که دهانِ خزیدگان در لانه‌ی آسودگی و نشستگان در سایه‌ی امنیتی که مدیون مجاهدت‌های گمنامانه و صبورانه‌ی شهدا و جانبازان و رزمندگان است، به چنین واگویه‌های مشمئزکننده‌ای باز شده است.

 

هنوز انسان، از بهتِ جنایات غیرقابل باوری که تروریسم و تکفیر، در سوریه و عراق و در جای جای کیان اسلامی مرتکب می‌شود خارج نشده، و هنوز داغ بزرگی که وجود نحس این سلاخان در حق انسان روا داشته‌اند تازه است که روشن‌فکرنمایانِ دور از معرکه، این‌چنین جولان می‌دهند.

 

هنوز کودکان و زنان و مردان آواره‌ی سوری و عراقی، پناهی نیافته‌اند و مردمانِ رنجور سوریه و عراق فراموش نکرده‌اند که دیوصفتان، چه بر سر خانواده و بستگان و همسایگان و بر سر هم‌وطنانشان آورده‌اند، که کیلومترها این سوی‌تر، روشنفکرنمایان در کنج عافیت و امنیت نشسته، از آزادی حلب عزا گرفته‌اند و القائات حامیان تروریسم را طوطی‌وار تکرار می‌کنند.


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۱
علی سلیمانیان

رئیس قوه‌ی قضائیه اخیراً در واکنش به سخنان رئیس جمهور گفته است: «ما هیچ چیز مخفی نداریم اما طوری القا می‌شود که گویی قوه‌ی قضائیه پرده‌پوشی می‌کند. البته حرمت برخی‌ها را حفظ کردیم چرا که آقای بابک زنجانی خیلی مطالب گفته است که ما برای آبروی عده‌ای تحفظ کرده‌ایم چون تهمت‌هایی هم زده شده است. بابک زنجانی گفته است که میلیاردها تومان به انتخابات رئیس‌جمهور کمک کرده است؛ ما سخنان او را عین واقع نمی‌دانیم و ایشان حرف زیاد می‌زند و ادعا زیاد می‌کند والا اگر می‌خواستیم رسیدگی کنیم باید همه‌ی کسانی که مرتبط بودند احضار می‌کردیم. نمی‌خواستیم حاشیه‌های فوق متن را باز کنیم و اولین کار بازگرداندن پول مردم بود؛ حالا می‌فرمایید پشت پرده‌ها را دنبال کنیم؛ حرفی نداریم؛ تمام کسانی که ایشان در همین رابطه گفته است احضار می‌کنیم و اگر لازم شد بازداشت می‌کنیم تا معلوم شود قضیه چه بوده است.» +


اگر قرار باشد مبارزه با فساد اسیر سیاست‌زدگی و تسویه‌حساب‌های جناحی باشد، و رئیس دستگاهِ قضایی کشور پرده از ملاحضاتی در مسیر مبارزه با فساد بردارد که هیچ وجاهت قانونی و شرعی ندارد و بخواهد از این ملاحضه‌ی ضدعدالت، به عنوان اهرمی برای اقدام متقابلِ سیاسی استفاده کند، آن‌وقت چه طور باید انتظار داشته باشیم که ریشه‌های فساد در کشور بخشکد و اعتمادِ در حال فروریزش مردم به جمهوری اسلامی بازگردد؟


رئیس قوه‌ی قضائیه خوب است یک بار متن فرمانِ هشت ماده‌ای رهبر معظم انقلاب برای مبارزه با فساد که بیش از 15 سال است دارد خاک می‌خورد را بخوانند. در بخشی از این فرمان آمده است: «در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود. هیچ‌کس و هیچ نهاد و دستگاهی نباید استثنا شود. هیچ شخص یا نهادی نمی‌تواند با عذر انتساب به اینجانب یا دیگر مسئولان کشور، خود را از حساب‌کشی معاف بشمارد. با فساد در هر جا و هرمسند باید برخورد یکسان صورت گیرد.» +


سوال این‌جاست که چرا نمی‌خواهید به این مساله رسیدگی کنید؟ ملاحظه‌ای که از آن یاد شد، چه وجاهتی دارد؟ اگر قرار باشد برخورد با مفاسد، متوقف تسویه‌حساب‌های سیاسی گردد و در مواقع لازم به اهرمی برای سر جای خود نشاندن کسانِ قبیله‌ی سیاسی مقابل تبدیل شود، آن وقت چطور باید انتظار داشته باشیم که قوه‌ی قضائیه بدون هیچ ملاحظه و تبعیضی با مساله‌‎ی بی‌عدالتی برخورد می‌کند؟


در جای دیگری از فرمان هشت ماده‌ای رهبری آمده است: «با آغاز مبارزه‌ی جدّی با فساد اقتصادی و مالی، یقیناً زمزمه‌ها و به تدریج فریادها و نعره‌های مخالفت با آن بلند خواهد شد. این مخالفت‌ها عمدتاً از سوی کسانی خواهد بود که از این اقدام بزرگ متضرر می‌شوند و طبیعی است بددلانی که با سعادت ملت و کشور مخالفند یا ساده‌دلانی که از القائات آنان تاثیر پذیرفته‌اند با آنان هم‌صدا شوند. این مخالفت‌ها نباید در عزم راسخ شما تردید بیفکند. به مسئولان خیرخواه در قوای سه گانه بیاموزید که تسامح در مبارزه با فساد، به نوعی هم‌دستی با فاسدان و مفسدان است. اعتماد عمومی به دستگاه‌های دولتی و قضائی در گرو آن است که این دستگاه‌ها در برخورد با مجرم و متخلف قاطعیت و عدم تزلزل خود را نشان دهند.»


هنوز آن مبارزه‌ی جدی با فساد اقتصادی و مالی به وجود نیامده است، با این حال دستگاه قضایی درگیر حواشی مساله شده و به جای انجام وظیفه‌ی خود به افشاگری و تهدید متقابل روی آورده است. چطور این تسامحی که یاد شد قابل توجیه است؟ آیا نهاد دیگری در جمهوری اسلامی جز دستگاه قضایی مسئول رسیدگی به فساد و استیفای حقوق ضایع شده‌ی ملت است که رئیس قوه‌ی قضائیه به جای برخورد، دارد افشاگری می‌کند؟ آن هم با آن وضعیتِ اسف‌انگیز که بگوید ملاحظه کردیم و نخواستیم رسیدگی کنیم! چرا نخواستید رسیدگی کنید؟ وظیفه‌ی قانونی و شرعی و عرفی شما این است که در مسیر مبارزه با فساد، هیچ تبعیض و ملاحظه‌ای نداشته باشید. ترک تکلیف کردن، چه جای مباهات دارد که کسی بخواهد با آن دیگری را هم تهدید کند؟!


رهبری می‌گوید: «با این امر مهم و حیاتی نباید به گونه‌ی شعاری و تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار شود. به جای تبلیغات باید آثار و برکات عمل، مشهود گردد.» اگر این اتفاق می‌افتاد و قوا به جای تسویه‌حساب‌های سیاسی به تکلیفشان عمل می‌کردند، امروز اژدهای هزار سر فساد از هر جای این کشور سر بیرون نمی‌آورد و اعتمادِ مردم به جمهوری اسلامی مورد تهدید واقع نمی‌شد. اگر در مسیر عدالت، تسامحی که رهبری آن را به معنای هم‌دستی با مفسدین دانسته، اتفاق نمی‌افتاد و بدون هر ملاحظه و تبعیضی با این مساله مقابله می‌شد، موقعیتِ جمهوری اسلامیِ مظلوم، در اذهان عمومی بسیار درخشان‌تر از این می‌بود که هست و مع الاسف، تکلیف‌گریزی‌ها و سیاست‌زده کردن مساله‌ی عدالت، این فرصت را ضایع کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۸
علی سلیمانیان

نهم دی‌ماه ۸۸، پایانی بود بر فتنه‌گری سیاسی اشراف خودخوانده و طبقه‌ی مرفه جدید علیه جمهوریت. در آن روز بزرگ جمهور قیام کرد تا از موجودیتش دفاع کند و بر غوغای کدخداپرستان آشوب‌طلب پایان بخشد.


قیام مردم، دامان انقلاب را از استکبار داخلی و فرعونیت سیاسی پالایید و اقلیت خروج کرده علیه آرای جمهور را سر جای خود نشاند و جبهه‌ی حق و باطل را در میان غبار فتنه، به وضوح نمایاند.


زخم‌خوردگان ۹ دی و منفعت‌طلبان در کمین سفره‌ی انقلاب نشسته، کشور را اکنون با فتنه‌ی اقتصادی روبرو کرده‌اند و بر عدالت جمهوری اسلامی، شمشیر آخته‌اند. آمده‌اند تا جیب‌هایشان را پر کنند و  هم لگدی بر اعتماد مردم بزنند.


این فتنه، خاموش شدنی نیست، مگر آن‌که مردم خودشان به داد انقلاب برسند و بساط قارون‌های شکم برآورده و زالوصفتان مکنده‌ی خون انقلاب را در هم ریزند. این فتنه باز هم ۹دی می‌خواهد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۲:۳۹
علی سلیمانیان

 مدافعان حرم


«شهید مدافع حرم...»! اول بار این عبارت را در حق شهدایی که از سوریه آوردند و در سکوت محض رسانه‌ای تشییع کردند، شنیدیم. آن روزها سعی بر آن بود که از روی این مساله عبور شود که این شهید از کجا آمده و آن‌جا چه می‌کرده است؟ قرار شد این کلمات، رازِ مگویی را با خود حمل کنند که در عین مکتوم ماندن، قابلیت انتقال داشته باشد. و این رازِ مگوی، متعهدانه و بی‌آن‌که کسی با کسی در میان بگذارد حفظ شد و تشییع‌کنندگان به تبع خانواده‌های شهدا، رازداران و‌محرمان این سر شدند.

 

عبارت «مدافعان حرم» در وضع تعیینی‌اش، ماحصل اصلِ نپرسیدن درباره‌ی کجایی و چرایی این شهدا بوده و ساختار معنایی برآمده از یک دستپاچگی محافظه‌کارانه است. این کلمه وضع شد تا رازدارِ شهدایی باشد که قرار نبوده سنگ مزارشان «محل شهادت» داشته باشد و امر دایر بر سکوت بوده است. این وضعیت اما زیاد دوام نیاورد. به علل گوناگون -خواسته یا ناخواسته- این راز سر به مهر، روی عیان شدن به خود گرفت و آرام آرام از این پوشیدگی خروج کرد و دیگر کسی این راز را کتمان نکرد. عبارت «مدافعان حرم» در سیر تعیّنی، خودش را به سرعت تثبیت کرد و به یک عبارت همه‌فهم و فراگیر بدل شد. دیگر ذهن‌ها وقتی با این عبارت مواجه می‌شدند، دقیقاً می‌دانستند باید چه کسانی را منظور کنند و این معنای بدیع، در ذهن‌ها جاخوش کرد.

 

پرسیدن‌ها از این‌جاست که شروع می‌شوند؛ پرسش از چرایی حضور در آن‌جا. و طبعاً اولین راه جواب دادن، رجوع به خود عبارت است. برای بیان این‌که این شهدا کیلومترها دورتر از وطن چه می‌کرده‌اند، چاره‌ای نیست جز آن‌که ترجمانی از این عبارت که اکنون دیگر مالوف شده است، ارائه شود. این در حالی‌ست که هدف واضع از این عبارت در آن شرایط، دعوت به نپرسیدن بوده است! و این آغاز یک گنگی دامنه‌دار در بیان این مساله‌ی حساس است.

 

این‌جاست که جمیع نشانه‌ها و نمادها، به این سمت می‌روند که این معنا را بسط دهند که این رزمندگان، برای دفاع از حرم اهل‌بیت آن‌جا حضور دارند. از نشانه‌های بصری گرفته تا کلیدواژگانی که استفاده می‌شود، و از شعرها و شعارها تا هر آن‌چه که امکان داشت به این سمت رفت که این معنا را در حق این رزمندگان، جا بیندازد. و ما شاهد تلاش‌هایی پردامنه از این دوره به بعد هستیم که سعی می‌کند این عبارت را عینی‌تر کند و به واقعیت نزدیکترش نماید.

 

از این‌جا به بعد، اثری که این واژه دارد، اثری فعال است و سعی دارد، بر روی واقعیات، موثر واقع شود. دیگر سعی نمی‌شود که این عبارت با واقعیت تطبیق داده شود، بلکه تلاش‌ها در این سمت است که واقعیت بر اساس این معنا تبیین شده و احیاناً تغییر داده شود. تلاش‌ها بر روی این مساله شدت می‌گیرد که معنای دفاع از حرم بسط و به عنوان علت غایی حضور در سوریه و عراق مطرح شود، در حالی که می‌دانیم از همان ابتدا، مرزهای هدف بسیار گسترده‌تر از اینی بوده است که بشود در این قواره‌ی کوچک، حصرش نمود. بودن ما هزار و یک دلیل دارد که این فقط یکی از آن‌هاست. اما عبارت «مدافع حرم» نمی‌توانست منطق این عبارت را درباره‌ی شهیدی که مثلا از حلب آمده است، پوشش دهد. بنابر این تلاش‌هایی برای توسعه‌ی معنایی «حرم» و گستردن این معنا در تمام خاک سوریه و عراق انجام گرفت. اما آیا این جواب‌ها تا کنون قانع کننده بوده‌اند؟

 

مراد از بیان این مقدمه‌ی مطول، عرض این نکته است که «مدافعان حرم»، نمی‌توانست و نمی‌تواند بار بزرگی را که رزمندگان جبهه‌ی مقاومت بر دوش می‌کشند، حمل کند. این عبارت، نه تنها در بیانِ ابعاد حقیقت مساله عاجز است، بلکه این استعداد را دارد که خود منشأ ابهامات بعدی باشد. راز حضور رزمندگان ما در سوریه و عراق، از جنس تقابلی است که حق و باطل دارد و این چیزی نیست که حقانیت آن با بودن یا نبودن حرم‌های مطهر اهلبیت -علیهم السلام- در قسمتی ازخاک کشوری که در خط مقدم جنگ با باطل قرار گرفته است، کم و زیاد شود. ما باید دنبال ساختار معناییِ متناسب با شرایطی باشیم که در آن قرار گرفته‌ایم.

 

ما در مواجهه‌ای همه جانبه با باطلیم و شهدای ما در سوریه و عراق، مجاهدان بزرگی هستند که برای آرمانی می‌جنگند که همه‌ی مبارزان حقیقی و صلحا و انبیا، بر آن آرمان مبعوث شده‌اند. جنگ ما، جنگی ازلی و ابدی است و در هیچ جغرافیایی محدود شدنی نیست. جنگ ما جنگ شرافت و عزت و انسانیت با رذالت و ذلت و ددمنشی است. جنگ ما مبارزه‌ای است با همه‌ی مظاهر باطل و همه‌ی کفر و ظلم و نفاق و الحاد. جنگ ما برای استقرار عدالت است و برای اعتلای کلمه‌ی حق. ما در مرزهای انسانیت با ضدانسان می‌جنگیم؛ و عبارت «مدافعان حرم» آیا بیان‌گر این حقیقت است؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۶
علی سلیمانیان


همگرایی جبهه‌ی مقاومت با امثال روسیه در حکم اضطراری تاکتیکی است. و این‌که بر اثر ضرورت‌های میدان سیاسی، بخشی از ماموریت به امثال روسیه محول شده، ایرادی ندارد؛ اما این مساله نباید فراموشمان شود که از آن‌چه آن‌ها دنبالش هستند تا آن‌چه که ما در نظر داریم، فرسنگ‌ها فاصله است. جبهه‌ی مقاومت در درازمدت باید تاکتیک همگرایی با امثال روسیه و چین را به نفع گستردن سنگرهای مقاومت در بنیان‌های ایدئولوژیک ترک کند.

 

مقاومت برای ما تاکتیک نیست، یک ایدئولوژی است و با حیات و ممات ما گره خورده است. باید به فکر تثبیت و تقویت مقاومت بومی و جوشیده از درون بود و بار اصلی را بر روی دوش پابرهنگان و فرزندان امم گذاشت. ما دنبال مقاومتی خستگی‌ناپذیر هستیم و در پی بر هم زدنِ نظمی که در آن دست برتر از آنِ  زر و زور و اهل رذالت است. ما دنبال این هستیم که اعتبارات دنیای مادی را بی‌اعتبار کنیم و مقاومت را به سمتی بکشانیم که پیروزی را، با عده و لجستیک و تکنولوژی سلاح، بیگانه کنیم. ما دنبال مقاومتی ایمانی و نامتقارن هستیم. می‌خواهیم میدان نبرد را از صحنه‌ی توازن دو قوه‌ی جنگی، به صحنه‌ی تقابل حق با مظاهر باطل بدل کنیم.

 

ما مقاومت را طعمه‌ای برای معامله در جبهات دیگر نمی‌دانیم. مقاومت را سنگری برای دفاع از عزت و شرف و موجودیتمان می‌دانیم و این قابل تنازل نیست. مقاومت باید میوه‌اش را در میدان جنگ و روی زمینِ خودش بچیند و نه در میدان سیاست. هر حرفی که ما را به ترک مقاومت و رفتن به سمت مذاکره و سیاست‌ورزی دعوت کند، قطعاً خلاف مسیر اصولی مقاومت است. ما نباید فراموش کنیم که حیات و ممات ما در گرو مقاومت ماست و مستضعفان برای رهایی از سلطه‌ی استکبار، راهی جز این مبارزه‌ی بی‌پایان ندارند.

 

***

 

بیانیه‌ی سه‌جانبه‌ی ایران، روسیه و ترکیه + متنی ضد مقاومت است. این بیانیه نشان می‌دهد جریان مقاومت سوریه در دراز مدت، اگر نتواند در مولفه‌های تعیین کننده‌ی قدرتش، به تغییر دست یابد، به سمت مذاکره و میدان سیاست کشیده خواهد شد.

 

این بیانیه، نگاهی تماماً تاکتیکی به مساله‌ی مقاومت دارد. باید این بیانیه را زنگ خطری برای احتمال هضم شدن مقاومت در هاضمه‌ی قدرت سیاسی قلمداد کنیم و هر چه سریع‌تر به فکر چاره‌ای باشیم تا مقاومت را از افتادن در مسیری که به تاکتیک شدگی مقاومت می‌انجامد، نجات دهیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۷:۰۵
علی سلیمانیان

راس مجلس

اگر حذف خودسرانه‌ و غیرقانونی عبارت «عموم مردم» از تبصره‌ی پنجم ماده 38 بخش 6 از برنامه‌ی ششم توسعه‌ی کشور، بعد از تصویب متن آن در کمیسیون تلفیق و در راه رسیدن به صحن علنی مجلس، کوتای شبانه علیه جمهوریت نیست، پس این کنار نهادنِ بی سر و صدای مردم از نظارت بر مسئولان و دریافتی‌های آنان چه نام دارد؟

 

در این تبصره آمده بود: «دولت مکلف می شود ظرف چهارماه نسبت به راه اندازی سامانه ثبت حقوق و مزایا و پرداختهای مشمولین این ماده اقدام نموده و امکان تجمیع کیه پرداخت‌ها به مدیران دستگاه‌های مشمول این ماده را فراهم نماید به نحوی که میزان ناخالص پرداختی به هریک از مدیران مذکور مشخص بوده و امکان دسترسی به آن برای "نهادهای نظارتی و عموم مردم" فراهم شود.»

 

این تلاش قانون‌شکنانه برای دست‌کاری در متن، هیچ نیتی نمی‌تواند داشته باشد الا این‌که اراده شده است مزایای حضور در مناصب حکومتی و تصدی مسئولیت در جمهوری اسلامی، به مثابه رازی سربسته باقی بماند و مردم ندانند که در پستوهای حاکمیت و پشت درهای بسته، کارگزاران حکومتی از سفره‌ی بیت‌المال و از جیب پابرهنگان و مستضعفان چه لقمه‌های می‌چینند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۳
علی سلیمانیان