یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

اگر قرار بود که مسئولین در جمهوری اسلامی از مناصب حکومتی کیسه بدوزند و برای خودشان بیشتر بردارند و برای ضعفا هر چه که می‌توانند کمتر بدهند، چرا انقلاب کردیم؟مگر این نیست که انقلاب کرده‌ایم که تبعیض را و این تلقی‌های طاغوتی از مسئولیت را کنار بگذاریم و خلق‌الله را بر خود مقدم بدانیم و آن‌گونه زندگی کنیم که پایین‌ترین طبقات جامعه زندگی می‌کنند؟


اگر قرار باشد مناصب در جمهوری اسلامی، عامل بازتولید طبقه‌ی اشراف از میان مسئولانی که روزی پابرهنه بوده‌اند باشد و پابرهنگانِ دیروز، مسئولیت در جمهوری اسلامی را با سفره‌ای برای تنعم و شکم‌چرانی به اشتباه بگیرند، و از بیت‌المال شکم برآورند و گردن کلفت کنند، انقلاب اسلامی شکست می‌خورد.


وزیری که دریافتیِ بالای نه میلیون تومان را با طعنه و منت اعلام می‌کند و می‌گوید «با حقوق نه میلیونی که می‌گیریم مجبوریم قناعت کنیم»! تلقی‌اش از مسئولیت در جمهوری اسلامی، جز فرصتی برای نشستن دور سفره‌ی بیت‌المال نمی‌تواند باشد. و الا چطور ممکن است دریافتی بیش از ده برابری در قیاس با دستمزد کارگران را قناعت‌پیشگی نامید؟!


کسی نیست یقه‌ی پرتزویرِ این وزیر را بگیرد و به او بگوید که اگر این دست‌درازیِ قانونی‌نما در بیت‌المال، اسمش قناعت باشد، خانوارهایی که گیر یک هشتصد هزار تومان دست‌مزد سرپرستشان هستند، حتما زنده محسوب نمی‌شوند.


اگر جمهوری اسلامی برای این تبعیض‌ها و طاغوت‌منشی‌هایی که پوستینی از قانون بر آن پوشانیده‌اند چاره نکند و این دزدی‌های علنیِ یقه‌سفیدها را که «حقوق» نامیده می‌شود پایان ندهد و دریافتی‌های مسئولین و مدیران را شفاف نکند، آینده‌ای نخواهد داشت. غارتِ قانونی بیت‌المال توسط کت و شلواری‌های ریش‌دار، یعنی مرگ یک انقلاب.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۴
علی سلیمانیان

 

 سپاه به خوبی درک کرده است که راه امنیت، از رفع استضعاف و محرومیت‌زدایی می‌گذرد. تلاش‌های جهادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درمناطقی از شرق و جنوب شرق کشور برای رفع آثار محرومیت از چهره‌ی رنجور آن مناطق و ارائه‌ی خدمات اجتماعی مختلف برای مردم، عهدی‌ست که شهیدِ وحدت سردار نورعلی شوشتری آغاز کرده است.

 

نتایج درخشانِ اقدامات عمرانی و خدماتی سپاه برای مردم آن سامان، خصوصا خدمت به برادران و خواهرانِ اهل سنت، به خوبی نشان داده است که این یاگارِیِ ارزشمندِ شهید شوشتری، کارآمدترین راه برای تامین امنیت و ایجاد وحدتی حقیقی است. وحدتی که برای شهید شوشتری، نه یک تاکتیک که ایمانی قلبی بود و در راه همین ایمان هم خونش را با خون برادران اهل سنت، در هم آمیخت و عهدِ نویی را که آغازیده بود، مستحکم کرد.

 

تلاش جهادی و غیر بروکراتیکِ قرارگاه قدس سپاه به برکت راهی که شهید شوشتری گشوده است، یادآور تلاش‌های بی‌دریغی است که کم کم داشت از خاطرِ نهادهای انقلاب رخت برمی‌بست. اقدامی که یادآور تلاش‌های شبانه‌روزی جهادگرانِ جهاد سازندگی و پاسداران و دیگر نهادهای انقلابی است که در دهه‌ی اول انقلاب، خدماتِ معجزه‌آسایی برای رفع استضعاف در گوشه و کنار کشور ارائه کرده‌اند و طعم شیرینِ انقلاب را به پابرهنگان و محرومان و صاحبان اصلی انقلاب چشانده‌اند.

 

افتتاح 12 بیمارستانِ مجهز صحرایی در چهار استان سیستان و بلوچستان، کرمان، بوشهر و خراسان جنوبی و گستردن چتر عدالتِ سلامت بر سر مردم محروم این استان‌ها، بهترین هدیه‌ای‌ست که سپاه در هفته‌ی وحدت در آن مناطق می‌توانست ارائه دهد. این خدمات اگرچه محدود است و پاسخ‌گویِ حجم وسیع محرومیت نیست، اما نشان‌گر این حقیقت است که سپاه به خوبی دریافته که عدالت، امنیت‌آفرین است و برای دست یافتن به امنیتی پایدار و مطمئن و پاسداری از انقلاب اسلامی، باید به جنگ با محرومیت و استضعاف و تبعیض رفت و خدمات اجتماعی را تا دوردست‌ترین نقاط کشور گستراند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
علی سلیمانیان

تاملی در مشی انتخاباتیِ محافظه کاران

 

 انتخابات در عصر جمهوری اسلامی، به دلیل این‌که اغلب صحنه‌ی زد و خورد راستی و چپی، یا اصولی و اصلاحی و قطب‌بندی‌های موهومِ این‌چنینی بوده است، امکان این را نیافته که به یک گفتمانِ متناسب با انقلاب منجر شود. به بیان دیگر گفتمانِ انتخاباتی انقلاب اسلامی، به دلیل کشمکش‌های سیاست‌زده‌ی قبایل سیاسی، مجال چندانی برای ظهور، تبیین و فراگیری نیافته و انتخابات، نتوانسته است از آوردگاهِ جناح‌ها، به سازوکاری برای بسط جمهوریت بدل شود.

 

غالبِ کنش‌گرانِ انتخاباتی به انتخابات به عنوان مسیری رو به قدرت نگریسته‌اند و از این مجال کوشیده‌اند تا رهیافتی به درون حاکمیت و مناصب آن بیابند. اما آن‌چه در این میان مفقود و مغفول بوده است، توجه به موضوعیتِ خودِ فرآیندِ انتخابات است. به این معنا که انتخابات اگرچه مسیری برای انتخاب کردن و انتخاب شدن است، اما مهم‌تر از این، انتخابات مهم‌ترین ساز و کاری‌ست که می‌تواند جمهوریت را در معنای حقیقی‌اش، محقق و موسّع کند.

 

منظور ما از جمهوریت، حضورِ بی‌واسطه‌ی جمهور مردم در صحنه و اداره‌ی کشور با اراده‌ی آحاد مردم است. جمهوریت در نسبت میان حکومت و مردم، نگاهِ پایین به بالا را اراده می‌کند و برای تک‌تک مردم و رای و نظر آن‌ها موضوعیت قائل است. در نگاهِ جناحی اما تنها کارکرد انتخابات رقابتِ دسته‌جات و احزاب با هم است و طرز تلقی ما از انتخابات چیزی غیر این است. انتخابات هم باید به انتخابِ افرادِ اصلح منجر شود و هم ساز و کاری برایِ بسط جمهوریت باشد.

 

از آن‌چه گفته شد، این برمی‌آید که انتخابات برای گفتمان انقلاب اسلامی، هم طریقیت دارد و هم موضوعیت. یعنی هم انتخاب‌شوندگان مهم‌اند و هم مسیری که انتخابات طی می‌کند. تکلیف‌گرایان هر دو سوی مساله را در نظر دارند و نتیجه‌گرایان، طریقیت داشتن را فقط. نتیجه‌گرایان، در میدانِ چیده شده‌ی قبیله‌گرایان بازی می‌کنند و این دوگانه‌ی تکلیف-نتیجه، محلِ منازعه‌ی دو جریانِ فکریِ درون‌گفتمانیِ انقلاب در عرصه‌ی انتخابات است.

 

تکلیف‌گرایان نمی‌توانند انتخابات را قربانیِ نتیجه‌ای کنند، که قرار است پدرخواندگان قبایل سیاسی از طریق چشم‌بندی حاصلش کنند. آن‌ها می‌گویند روندِ رسیدنِ به نتیجه، بخشی از خودِ نتیجه است و این دو، مساله‌ای جدا از هم نیستند. فرصت‌محوراند و به دنبال حقیقی‌تر کردنِ عرصه‌ی انتخابات‌اند. نگاهشان به انتخابات حزبی و جناحی نیست. انتخابات را با گفتمانِ افراد می‌سنجند نه با وابستگی آنان به قبایل، به دنبال انتخاب اصلح‌اند و به انتخابات ورودی گفتمانی دارند. می‌گویند از فرصت انتخابات باید برای مناسباتِ جمهوریت و بسط آن بهره برد. آن‌ها انتخابات را فرصتی برای بلوغِ فکری جامعه می‌دانند و اصل را بر تحلیل و انتخاب شخصی افرادِ می‌گذارند، اگرچه نافی مشورت گرفتن و مشورت دادن هم نیستند. می‌گویند باید در جهتِ تحلیل‌دار کردنِ مردم، کوشید نه این‌که تحلیل به دستشان داد.

 

نتیجه‌گرایان اما تهدیدمحورند و دغدغه‌ی اصلی‌شان عدم‌موفقیتِ قبیله‌ی رقیب است، و معتقدند نتیجه‌ی مطلوب یعنی این‌که قبیله‌ی ما موفق شود. اصل برایشان، وابستگی‌های سیاسی افراد است نه اصلحیت؛ و انتخابِ پدرخواندگانِ قبیله را به عنوانِ «صالح مقبول» بر فرد «اصلح» ترجیح می‌دهند. مردم را به رایِ قبیله‌ای می‌خوانند و هم و غمشان را جمع می‌کنند که -اقلاً در پروسه‌ی انتخابات- ایراداتِ کسانشان را نبینند و ایراد کسانِ قبیله‌ی رقیب را بزرگ‌تر ببینند. دستاورد این طرز نگاه، تقدیمِ مسئولانِ کارنابلد و فشلی است که هیچ فضیلتی نداشته‌اند الا وابستگی‌های خاص جناحی.

 

در اغلبِ انتخابات گذشته، دسته ای از فعالان سیاسی منتسب به جریان حزب الله، انتقادات نسبت به افراد لیستِ جناحشان را «فرصت‌ناشناسی» و «عدم درک شرایط» عنوان کرده و با تجویزِ «محافظه‌کاری» انتقاد و مطالبه از لیست متبوعشان را به پروسه‌ی بعد از انتخابات احاله دادند و گفتند که از شنبه‌ی بعد از انتخابات، در صفِ مقدم مطالبه و نقد از آنان خواهند بود. معتقد بودند، باید برای طرح این مسائل از ماه‌ها قبل از انتخابات اقدام شود و موعد انتخابات، فرصتِ طرح این مسائل نیست. و از این نکته غافل بودند که امثال چنین انتقاداتی معطوف به آن موعد نیست و همیشه بوده است، و دلیل این‌که این‌ها تصورمی‌کنند که امر بدیعی اتفاق افتاده، این است که فرصت انتخابات تنها موعدی‌ست که برخی حرف‌ها امکان شنیدن می‌یابند.

 

الان ماه‌ها از آن انتخابات گذشته و ماه‌ها هم به انتخابات آتی باقی مانده ا‌ست. نه هنوز صفِ مطالبه از هم‌جناحی‌هایشان را -که قرار بود از شنبه‌ی بعد از انتخابات تشکیل شود- شکل داده‌اند، و نه برای انتخاباتِ آتی کارهایی که فکر می‌کردند باید خیلی زودتر آغاز شود را شروع کرده‌اند. فردا هم که موسم انتخابات فرا برسد باز آش همان خواهد بود و کاسه همان.

 

نتیجه‌گرایان فرصت‌سوزند و  ورودِ گفتمانی را -که به شدت برای انقلاب سرمایه‌آور است- همیشه به دلیل ضیقِ وقت، به آتیه حوالت داده‌اند.  آتیه‌ای که گویا هیچ‌زمان، سرِ رسیدن نخواهد داشت.

 

به این دسته باید گفت: امروز، هم بعد از انتخابات است، هم قبل از انتخابات. تا چشم بر هم بزنید، انتخابات سال 1396 فرا خواهد رسید. هر چه می‌خواستید بکنید و هرچه باید بشود، بسم‌الله.



منتشر شده در شماره‌ی هشتم نشریه‌ی بهمن آذربایجان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۶
علی سلیمانیان

 انقلابی‌ها اقلا یکی دو دهه است که به لکنت گفتمانی دچاراند و دلیلش هم عدم تولید فکر، فقر مفرط در ادبیات نظری، و ناتوانی در گفتمان‌سازی است. برای همین اغلب از نظام معرفتی و گفتمانی رهبری آویزان شده‌اند و طوطی‌وار بیانات و گفتمان ایشان را تکرار می‌کنند و به دنبال مرجع ضمایر آن‌اند. این آویزان‌شدگی و تکرار و مصداق‌تراشی، بدون آن‌که بر آن ارزش افزوده‌ای اضافه کنند، موجب شده تا گفتمان رهبری که باید مبدأ خیزش و تعمیق خط فکری اساسی انقلاب می‌بود در سطحی‌ترین و سخیف‌ترین صورت ممکن متوقف شود.

 

گفتمان رهبری که استوار بر محکمات قرآنی و خط روشن امام خمینی(ره) است  به تبعِ درک سطحی‌نگرانه و دم‌دستی‌شدگی مفاهیم‌اش، که به نوعی ارائه‌ی ترجمانی ناقص و گاه اشتباه از این گفتمان است، کیفیت و غنایش را تا حدود بسیار زیادی از دست می‌دهد و به بیانی پیش پا افتاده و تکراری شباهت می‌یابد.

 

مشکل اصلی این است که انقلابی‌ها نتوانسته‌اند یک عقل جمعی شکل دهند و آن را محل خیزش و رجوع گفتمان خود کنند. بنابراین تمامی درگیری‌های فکری را در هر سطحی -چه در حوزه‌ی نظر و چه در عمل- روی نقطه‌ای متمرکز می‌کنند که رهبری آن‌جا ایستاده است. انقلابی‌ها به دلیل نابرخورداری از این عقل جمعی، علاوه بر حوزه‌ی فکری، در بزنگاه‌های حساس اغلب نمی‌توانند تکلیفشان را تشخیص دهند و به آن عمل کنند. همیشه منتظرند تا حرف آخر را رهبری بزند و بعد وارد عمل شوند و این همیشه سنگینی مسائل را روی دوش رهبری بار کرده است.

 

نمونه‌ی عینی این مساله، کاری‌ست که مجلسِ مدعیِ انقلابی بودن، با مساله‌ی برجام انجام داد. مجلس در آن برهه‌ی حساس نتوانست به وظیفه قانونی و به تکلیف انقلابی‌اش عمل کند و توپ را با دستپاچگی به زمین رهبری پرتاب کرد. جز عده‌ای معدود، اغلب انقلابی‌های نام و‌نشان‌دار مجلس نخواستند و یا نتوانستند که هزینه‌های انقلابی بودن را خوشان بپردازند و از آن شانه خالی کردند تا همه‌ی سنگینی مساله، روی دوش رهبری بیفتد. این بلاتکلیفی البته مختص در سطح تصمیم‌گیری و مسئولیت نیست‌. مبتلا بهِ سطح عام انقلابی‌هاست که همه رجوع‌ها و توجهات، به رهبری است.

 

تکلم طوطی‌وار انقلابی‌ها با تکرار ساختار واژگانی رهبری، در عین اختلاف فاحش سطح ادراک از معانی و عدم اشراف به مراتب معرفتی انقلاب اسلامی، گفتمان پویای رهبری را به رکود کشانده و از حساسیت و اهمیت و گاه از حیثیت، ساقطش کرده است. این نوع انقلابی‌گری و تکرار مداوم بیانات رهبری، بدونِ بسط و تولید فکر و نظر، در واقع سنگر گرفتن پشت سر رهبری و گفتمان‌سوزی است.

 

از این مدل انقلابی‌گری‌‌ها آبی برای انقلاب گرم نخواهد شد. باید به فکر گفتمان‌سازی و تقویتِ عقل جمعی بود. اگر حزب‌الله نتواند به ادبیات نظری مطلوب و فراگیر برسد و همه‌ی تکیه‌اش بر ساختار گفتمانی رهبری باشد، آن وقت همه‌ی سنگینی انقلاب تنها بر دوش رهبری خواهد بود و این معنایی جز تنها ماندن او ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۲:۱۴
علی سلیمانیان


دولت یازدهم کشور را در سال 1392 با بودجه‌ی جاری 104هزار میلیارد تومانی از دولت قبل تحویل گرفت و امروز لایحه‌ی بودجه‌ی 1396 را با 320 هزار میلیارد تومان بودجه‌ی جاری، تقدیم مجلس کرده است.


بودجه‌ی جاری (مخارج هزینه‌ای) مخارجی است که موجبات اعمال حاکمیت دولت را فراهم می‌کند. سهمِ عمده در بودجه‌ی جاری به حقوق و خدماتِ کارکنان بدنه‌ی دولتی اختصاص دارد و علاوه بر آن اقلام زیر را نیز دربرمی‌گیرد: استفاده از کالاها و خدمات، یارانه‌ها، هزینه‌های اموال و دارایی‌‌ها، کمک‌های بلاعوض و کمک‌های اجتماعی. صرف بودجه‌ی جاری به دلیل صرف شدنِ عمده‌اش در بدنه‌ی دولت، نمودِ چندانی برای عامه‌ی مردم ندارد و کاستنِ هرچه بیشتر از آن، به عنوان نقطه‌ی مثبت برای دولت‌ها تلقی می‌شود. 


اما جدیتی که دولت در آوار کردن سه برابری هزینه‌هایش بر سر مردم در شرایط رکود و در دورانِ دشوار اقتصادی دارد، در چه امر دیگری مشاهده شده است؟ مشابه این جدیت را البته پیش‌تر در افزایشِ چند برابری حقوقِ مدیران ارشد دولتی و در پرداخت حقوق‌های نجومی و مصادره‌ی بیت‌المال به  نفع برخی مدیران بلندپایه دیده‌ایم و در هیچ مساله‌ی دیگری نه.


گویا دولتِ آقای روحانی، مجموعه‌ی دولت را به عنوان پیمان‌کارِ بالادستی در نظر گرفته که در سطح کلان، به دنبالِ برآوردنِ سودِ ناشی از امکانات و مناصب دولتی به نفعِ دولتی‌هاست. به عبارت روشن‌تر، دولت یازدهم به دنبال فروشِ «خدماتِ کشورداری» به مردم در حداکثر قیمت ممکن است. این پیمان‌کار بالادستی علاوه بر این، تمایلی عجیب هم به برون‌سپاریِ پروژه‌ها و «خریدِ خدماتِ دولتی» از بیرونِ دولت دارد. امری که تا اصرار بر نقض قانون اساسی و سپردن امور حاکمیتی به بنگاه‌های اقتصادی، هم‌چون لایحه‌ی «خرید خدماتِ آموزشی» و سپردن مدارس و امکانات دولتی به بازاریان این عرصه، پیش رفت.


 با این اوصاف، خریدِ خدماتی که دولت یازدهم با افزایش سه برابری قیمت و با کیفیتی در همان حد -که اگر نگوییم با کیفیتی کمتر- دارد ارائه می‌دهد، چه توجیهِ عقلانی برای مردم دارد؟ بهتر این نیست که مردم به جای خریدِ «خدماتِ کشورداری» با قیمتی سه برابری از این دولت، بازاریانِ کنونیِ این عرصه را کنار بگذارد و این خدمات را از طریق دیگری دریافت کنند؟


و دیگر این‌که آیا تحمیل این 200 هزار میلیارد تومان هزینه‌ی اضافی بر ملت، یک فسادِ جمعی، سیستمی و البته قانونی! به نفع بدنه‌ی دولتی نیست؟ آیا ارائه‌ی لایحه‌ برای قانونی کردنِ این فساد، چیزی از قباحت آن می‌کاهد؟ دولتی که  پرداخت یارانه‌ی 45000 تومانیِ ماهانه از محلِ تعیین‌شده‌اش را «شبِ عزای دولت» می‌نامد، با چه توجیهی بیش از چهاربرابر این مبلغ را ماهانه بر سرانه‌ی کشور، قصد تحمیل دارد؟ 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۳:۲۴
علی سلیمانیان


از وزیری که آمده است تا نفهمد برای چه آمده، چه انتظاری باید داشت؟ از وزیرِ رفاه‌زده‌ای که همه چیز را از مجرای پول نگاه می‌کند و از درکِ چیزی که در جامعه و در میانِ اقشار مردم می‌گذرد عاجز است، اصلاً چرا انتظار داریم؟


وزیری که از سفره‌ی انقلاب! به نان و نوایی رسیده و شکم بزرگ کرده و گل به صورت انداخته، و الان آمده و جامعه را به دو بخشِ «آدم‌های محترم» (یعنی سرمایه‌داران) و «گداگشنه‌ها» (همین طبقه‌ی متوسط و زیر متوسطِ جامعه که مثلاً با قطار مسافرت می‌کنند) تقسیم کرده است، چه انتظاری هست که خیال کند کسانی که در قطار جزغاله می‌شوند هم موجودی به نام «انسان»اند که تعبیری غیر از تعبیرِ اقتصادی می‌توانند داشته باشند و جانِ این‌ها، فقط مقدار معینی پول با عنوان «خون‌بها» یا «حقِ بیمه» نیست که اگر قطار بیمه باشد، مرگِ این‌ها هیچ اشکالی نداشته باشد؟!


از وزیری که سیستم کترینگ راه‌آهن ایران (همان سیستم پخت و پز و پذیرایی) را به شیوه‌ی اسلافِ قجری‌اش –بی‌هیچ توجیهِ عقلی- به یک شرکت اتریشی واگذار می‌کند و یا ممانعت از افزایشِ بی‌رویه و غیرقانونیِ قیمت بلیطِ قطار را به چماقِ «کمونیستی» بودن و پیروِ «حضرت مارکس» بودن می‌کوبد، چه انتظاری باید داشت؟


وزیری که برای مسکن‌دار کردنِ مردمِ مستضعف آمده اما مسکنِ ارزان‌قیمتِ مهر را –طبق معمولِ ادبیاتِ کاپیتالی‌اش- طرحی کمونیستی می‌خواند چه انتظاری باید داشت؟ جای‌گزینی که او برای مسکن مهر معرفی کرده، وامِ بنیان‌براندازی است که به مدت 12 سال، ماهانه دو و نیم میلیون تومان از درآمدِ خانواده‌ها را می‌بلعد. این در حالی است که حداقل دستمزد در کشور چیزی در حد هشتصد هزار تومان است، آن هم اگر کسی اقبال داشته باشد و به مدد «خارج‌گرایی» حضراتی چون او و نسپردنِ کارشان به خارجی‌های خوش بر و رو، از داشتن شغلی با این درآمد بی‌نصیب نشود!


وزیری که درکش از کلِ وزارتش، اعلامِ دستپاچه‌ی خبرِ خرید 118 فروند هواپیمای موهوم از فرانسه و 20 فروند از ایتالیاست - که حتی رنگِ پیچِ یک چرخ از این 138 هواپیما را هم تا حالا نتوانسته ببیند- چرا باید فرقِ «آدم» را با «پولِ بیمه‌ی حوادثِ منجر به مرگ» درک کند؟ واقعاً از چنین آدمِ مقتصِدی که فقط به «اصالتِ پول» معتقد است، و فقط «زبانِ کاپیتالی» را می‌فهمد و درکی از واقعیاتِ زندگیِ عادی ندارد، انتظار داریم که جانِ آدم‌ها را به ریال نکشد؟!


حضرت امام(ره) برای همین بود که بر نگماردنِ رفاه‌زدگان و سرمایه‌داران در مسئولیت‌های کلیدی در جمهوری اسلامی تاکید داشتند که اینان ممکن است یک شبه، انقلاب و حاصل زحماتِ ملت را به باد دهند: «آن‌هایی که در خانه‌های مجلل، راحت و بی‌درد آرمیده‌اند و فارغ از همه‌‎ی رنج‌ها و مصیبت‌های جان‌فرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه‌های محروم تنها ناظر حوادث بوده‌اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفته‌اند، نباید به مسئولیت‌های کلیدی تکیه کنند، که اگر به آن‌جا راه پیدا کنند چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند و حاصلِ همه‌ی زحمات ملت را بر باد دهند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۶
علی سلیمانیان


اجتماع شکوهمند و پربرکت اربعین، که رستاخیز بی‌نظیرِ انسانی-اسلامی است، انرژی عظیمی است که با آزادسازیِ آن می‌شود گره از مسائل عدیده‌ی امت اسلامی گشود و اگر این ظرفیت بزرگ در مسیر حقیقی‌اش که همان نهضت نورانی عاشوراست قرار نگیرد و نسبتش را با مبدأ خود به درستی درک نکند، نخواهد توانست رسالتِ سنگین اربعین را به دوش بکشد. این اجتماع اگر نتواند در حل مسائل امت اسلامی مشارکتی جدی و پویا داشته باشد و فوریت‌ها و ضرورت‌های روز جهان اسلام را درک و در مسیر رفع آن‌ها حرکت کند، به هدف اصیلِ اربعین دست نیافته است.


چطور ممکن است این اجتماعِ بی‌نظیر نتواند به جنایات دولت نیجریه در کشتار هر ساله‌ی عزاداران اربعین و قتل‌عام هر ساله‌ی روز قدس و به سرکوب و خفقان پیروان اسلام ناب و جنایاتی از این قبیل پایان دهد؟ و چطور ممکن است این همایش بزرگ نتواند برای رهبر مسلمانان نیجریه که در اربعین گذشته و در گیر و دار کشتار عزادارن توسط دولت جنایت‌کار نیجریه به اسارت درآمده است کاری انجام دهد و اعتراضی بکند؟


چطور ممکن است این نماد وحدت، مسلمانان میانمار را در میان نسل‌کشی وحشتناکی که با آن مواجه شده‌اند تنها و بی‌هیچ حمایتی رها کند و اقلاً در رساندن صدای مظلومیتشان به گوش جهانیان، تلاش نکند. آن هم در شرایطی که طی چند سال گذشته، جمعیت دو میلیون و چند صدهزار نفری مسلمانان میانمار در اثر نسل‌کشی و سرکوب و آوارگی به کمتر از نصف یعنی در حدود یک میلیون نفر رسیده است. در این یکی دو ماه اخیر هم بیش از ۱۵۰ مسلمان در سکوت مطلق جهان سلاخی شده‌اند و شمار بسیاری نیز آواره و بی‌خانمان گشته‌اند.


مگر می‌شود پذیرفت که این همه همبستگی و هم‌دلی باشد و مسلمانان کشمیر همچنان در تنهاییشان آغوش بر گلوله و ظلم بگشایند؟ یا بحرینِ مظلوم و رهبر مبارز مردم بحرین -شیخ عیسی قاسم- در غربت و بی‌کسی، گرفتار طاغوت باشند؟ چطور می‌شود سکوت امت اسلامی در قبال بحران پاراچنار و محاصره‌ی چندین ساله‌ی شیعیان مقاوم آن توسط طالبان تکفیری پاکستان و یا روا داشتن تبعیض و سرکوب بر شیعیان پاکستان را قبول کرد؟


چرا با وجود این ظرفیت بی‌نظیر هنوز افغانستان در اشغال امریکا و اجانب است و از دیگر سوی دچار جنگ خانمان سوز داخلی است؟ و چرا سال‌هاست حملات پهبادهای امریکایی به مردم بی‌گناه افغانستان و پاکستان و به خاک و خون کشیدن مسلمان با اعتراضی جدی مواجه نشده است؟


پذیرفتنی نیست که این اجتماع هر ساله بر رونق و شکوهش بیفزاید اما شیعیان مظلوم جمهوری آذربایجان پس از کشتار اربعین نارداران، دیگر اجازه‌ی اقامه‌ی عزا برای سیدالشهدا را هم نیابند و مدافعان حجاب و مدافعان اسلام راستین در حبس‌های طولانی باشند و در زندان به شهادت برسند؟ و یا اسلام‌گرایانِ تاجیکستان در غریت و مظلومیت سرکوب شوند و به اعدام و حبس‌های طولانی دچار گردند.


چطور ممکن است اجتماع اربعین در قبال مساله‌ی قدس و مساله‌ی قره‌باغ و دیگر پاره‌های تنِ اسلام که در اشغال کفر و صهیونیسم‌اند سکوت کند؟ اربعین چرا بر سرانِ خودفروخته‌ی دولت‌های اسلامی که طرح دوستی با اسرائیل درانداخته‌اند نهیب برنمی‌آورد و محاصره‌ی ده ساله‌ی غزه را با یک و نیم میلیون انسانِ گرفتار در آن نمی‌شکند؟ چطور در برابر شلیک هر روزه‌ی اشغالگران بر سر و سینه‌ی خواهران و برادران فلسطینی و در برابر اشغال قبله‌ی نخستین اسلام می‌شود ساکت ماند؟


راستی چه کسی خواهد پذیرفت که این رستاخیز شکوهمند، برای حل مساله‌ی تکفیر در جوار همین اجتماع در عراق و در سوریه و یا در لیبی و دیگر بلاد، که سال‌هاست چشمان امت اسلامی را گریان نموده، و میلیون‌ها انسان را تحت سلطه‌ی تاریک و ستمگرانه‌ی خود درآورده و یا آواره و بی‌خانمان کرده است، هیچ تصمیمی نداشته باشد.


 اجتماع اربعین چطور در برابر مظلومیت شهدای مکه و منا و در برابر ددمنشی رژیم آل سعود سکوت کرده است و چرا برای حل مساله‌ی یمن و کشتار هر روزه.ی مردم آن به دست آل سعود هیچ کاری انجام نمی‌دهد؟ و چطور می‌شود در برابر سرکوب شیعیان در عربستان و اعدام مظلومانه شیخ نمر سکوت کرد؟


چرا مشکلات امت اسلامی که اغلبِ گرفتاریشان از جانب صهیونیسم و استکبار جهانی است در این رستاخیر بی‌نظیر انسانی، چاره‌جویی نمی‌شود؟ چرا مساله استضعاف و فقر، و مصیبت بزرگ استضعاف فکری و فرهنگی که گریبان‌گیر مسلمانان در جای جای بلاد اسلامی است، با دستان توانمند این اجتماع رو به بهبود نمی‌گذارد؟


چرا از ظرفیت اربعین که نهضت بیداری در عصر پس از عاشورا بوده، برای بیداری امت اسلامی و برای مبارزه با طاغوت و ظلم و استکبار بهره‌ای برده نمی‌شود؟ چرا با وجود فراگیری نهضت اربعین، هنوز بسیاری از ملت‌های مسلمان گرفتار استکبار و استبداد و استثمارند و برای آزادی از سلطه‌ی طاغوت و استکبار به پا نمی‌خیزند؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۱
علی سلیمانیان

nigeria

کشتارِ دسته‌جمعی ده‌ها سیاه‌پوست نیجریایی گویی برای دولت جمهوری اسلامی و برای مردمش، عاری از اهمیت است. برای هیچ شنونده‌ای مهم نیست که دولت نیجریه، حدود صد عزادار اربعین را -به رسم هر ساله!!!- به رگبار گلوله ببندد و خونشان را در سکوت مطلق جهان بریزد. و این بی‌اهمیتی را صدا و سیمای ما -به تقلید از جریانِ غالب رسانه‌ای و سیاسیِ جهان- به خوبی دریافته که خبر چند ثانیه‌ای‌اش از این فاجعه‌ی دردناک را در لابلای اخبار، پنهان کرده است. این جنایت برای رسانه‌ی رسمی جمهوری اسلامی حتی به اندازه‌ی خبرِ «سمپوزیومِ یک روزه‌ی خطرات استفاده از آنتی‌بیوتیک در مرغ‌داری‌ها» مهم نبود.


کشتار سیاه‌پوستان، حمله‌ای مسلحانه در اروپا و یا کشته شدنِ چند چشم‌آبیِ موبور نیست که بلافاصله ابراز همدردیِ رسمی و بلندبالای رئیس جمهوری اسلامی ایران را در پی داشته باشد و از صدر تا ذیل دستگاه دیپلماسی را برای گریبان دریدن در آن مصیبت بزرگ بسیج کند. کشتار افریقایی‌ها ارزش این را ندارد که هم‌چون کشته شدن چند فرانسوی، دسته‌گل‌ها و شمع‌های همدردانه‌ی مردم را روانه‌ی سفارت‌خانه‌ی دولتِ متخاصم و حامیِ تروریسمی کند که لانه‌ی منافقینی شده است که ۳۲۰۰۰ ایرانی را سلاخی کرده‌اند.


هیچ جنایتی علیه سیاه‌پوستان -خصوصاً اگر افریقایی باشند- هولناک نیست و الا دولت ما -دست کم در سطح سخنگوی وزارت امور خارجه- این کشتار را محکوم می‌کرد. و این کشتار -حتی با این فجاعت و مظلومیت- قابل آن نیست که تاسف آدم را برانگیزد و قابل پی‌گرد باشد، و الا وزیر امور خارجه‌ی ما در سفرِ چندماه قبلش به نیجریه، معترض فاجعه‌ی کشتار اربعین سال قبل و پی‌گیر سرنوشت شیخ زکزاکی، رهبرِ ده‌ها میلیون نیجریایی‌ای می‌شد که با تنی خونی دستگیر و در وخیم‌ترین وضعیت جسمی زندانی‌اش کرده‌اند. و اگر دستگاه دیپلماسی اندک جدیتی در پی‌گیری این فاجعه به خرج می‌داد و سکوت نمی‌کرد، امروز آن فاجعه دوباره تکرار نمی‌شد.


کجاست مردم ما که نگذارد خون مستضعفین، در سکوت جاری شود؟ و نگذارد مسئولانمان فراموش کنند که وظیفه‌ی جمهوری اسلامی این است که حامی مستضعفین در سراسر جهان باشد و هیچ ستم و جنایتی را برنتابد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۲۵
علی سلیمانیان

حسن روحانی

مواضع ضعیف و منفعلانه‌ی مسئولینِ دولت جمهوری اسلامی درباره‌ی سرنوشت برجام در دورانِ پسااوباما و عنوان این موضع از سوی رئیس دولت که «هوشمندی ایران در توافق هسته‌ای این بود که برجام را نه به عنوان توافق با یک کشور یا یک دولت، بلکه به عنوان یک قطعنامه‌ی شورای امنیت سازمان ملل تثبیت کرد که با تصمیم یک دولت قابل تغییر نیست» و هم‌زمان اقدامِ وزیر امور خارجه در دعوتِ امریکا به ماندن بر برجام؛ شاید این تصور را به وجود بیاورد که این‌ها واکنشی به محتمل دانسته شدنِ لغو برجام از جانب امریکا و ردیه‌ای بر این احتمال‌اند؛ که در صورت فرض بر صحت گذاشتن این فرضیه، باید عرض شود حتی با این تعبیر خوش‌بینانه، این مواضع جز بازی در زمینِ امریکا و چراغ سبز دادن به او برای شروع امتیازگیریِ دوباره از ایران به بهانه‌ی عدمِ لغوِ برجام، نیست.


اما توجه به تجربه‌ی یک سال گذشته، دلالت بر این امر دارد که این مواضع، بیشتر خالی کردن زیر پای ایران بوده است تا واکنش به امریکا. به این معنا که در لفافه تاکید می‌کنند که حتی لغوِ محتمل برجام از جانب امریکا، منجر به لغو آن از جانب ایران نخواهد شد. هم‌چنان‌که هرگز، نقضِ گاه و بی‌گاهِ برجام از جانب امریکا، مسئولینِ دولت را به واکنشی در خور و متناسب وانداشت.


این موضعِ بدیع، خلع برجام از تنها –به اصطلاح- «ضمانت اجرایی»ِ آن، و کاملاً گل به خودی است. یادمان نرفته تنها پاسخ آقایانِ خام‌خیال به این ایرادِ اساسیِ منتقدین که برجام را عاری از ضمانت اجرایی برای ایران می‌دانستند، این بود که بهترین ضمات اجرایی، خودِ همین برجام است: «اگر روزی 1+5 بخواهد از تعهدات خود سر باز بزند، ما کاملاً آمادگی داشته و از لحاظ توانمندی هسته‌ای در شرایطی هستیم که در زمان کوتاهی می‌توانیم به نقطه‌ی مطلوب خود دست پیدا کنیم». موضعی که دولتی‌ها اکنون و برخلاف مواضع پیشینشان اتخاذ کرده‌اند، چیزی جز عقب نشستنِ کامل از همین تنها «ضمانت اجرایی برجام» و خالی کردنِ زیر پای ایران نیست.


پی‌نوشت:

رهبر معظم انقلاب اسلامی: «ما نقض نمی‌کنیم برجام را، لکن اگر طرفِ مقابل نقض کند که حالا همین‌طور این کسانی که نامزد ریاست جمهوری آمریکایند، مدام دارند تهدید می‌کنند که ما می‌آییم پاره می‌کنیم، نقض می‌کنیم، این‌ها اگر پاره کردند، ما آتش می‌زنیم.» (25 خرداد 1395)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۰۴
علی سلیمانیان

شهید به روایت مزارش، بکرترین و سهل الوصولترین روایتی است که از او می‌شود. از طرفی حضور جسم شهید در مدفنش -که طبعاً نزدیکترین نقطه برای درک روح اوست- فرصتی پدید آورده است برای عرضه‌ی ناب‌ترین و دست‌اولترین معارف درباره‌ی شهید و راه او.


اهمیت روایت‌گریِ مزار شهدا، درباره‌ی شهدای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ملموس‌تر بوده است؛ آنجا که استبداد طاغوت اجازه نمی‌داده حتی واژه‌ی «شهید» بر سنگ مزار شهدا نقش بندد چه برسد به روایتی بیشتر. این ظرفیت بالقوه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی درک شد و به فعلیت رسید و پس از آن در طول دوران هشت ساله‌ی دفاع مقدس کمال یافت و منجر به شکل‌گیری معماری منحصر بفردی شد که تعلق و اختصاصش تنها از آنِ شهدای نهضت امام(ره) و عصر انقلاب اسلامی است.


شکل‌گیری بسترهایی برای انتقال معنا و سربرآوردن نمادها و نشانه‌های فرهنگی و هنری بر سر مزار شهید، که ماحصل مشارکت جدی خانواده‌ها و نزدیکان چندصد هزار شهید است، یک دستاورد بی‌نظیرفرهنگی و تاریخی است که هم‌چنان که رهنمای نسل جاریست، ره‌گشای ابهامات و سوالات آینده‌ی تاریخ و نسل‌های آتی خواهد بود.


گلزارهای سنتی شهدا با نشانه‌ها و نمادهایش، گنیجه‌ای عینی است از زینبی بودن‌های بعد از شهادت، که هم‌پای مجاهدت فرزندان ملت، بالیده و اوج گرفته است؛ اما از این میراث فرهنگی گران در روایتِ شهدای جبهه‌ی مقاومت، و جهاد و آرمان آنان، آن‌چنان که می‌بایست، بهره‌ای برده نشده است. جای خالی حجله‌ها، با عکس‌ها و یادگاری‌های داخل آن، سنگ‌نوشته‌های پرمحتوا، پرچم‌ها و دیگر نمادها، بر سر مزار شهدای جبهه‌ی مقاومت بسیار پررنگ است.


استفاده از ظرفیت مزار این شهدا، علاوه از همه‌ی جنبه‌های معرفتی و فرهنگی‌اش، می‌توانست بسیاری از نیازهای تاریخی را به نحوی مستند، پاسخ دهد اما با کمال تاسف چنین نشده است. هنوز هم در لایه‌هایی از جامعه، این پرسش بی‌پاسخ مانده است که «ما چرا در سوریه و عراق حضور داریم؟» و این علاوه از آن‌که کاستی عملیات فرهنگی در قبال فتنه‌ی شام را می‌نمایاند، هشداری است برای آینده، که طبعاً دامنه‌های این سئوال در دورانی دورتر از معرکه‌ی جنگ، فزونی خواهد یافت. 


می‌شد در بستر این مزارها، شهدای جبهه‌ی مقاومت و آرمان بلندشان را به عینی‌ترین وجه روایت کرد و میراثی مجسم برای تاریخ باقی گذاشت و این فاصله‌ی موهوم و ادعاییِ بیننسلی شهدا را هم زدود و سیر تکاملیِ معرفت نسل اخیر شهدا، نسبت به مکتب انقلاب را اثبات کرد.


این فرصت به موازاتِ محافظه‌کاری در قبال مساله‌ی جنگ در سوریه و عراق -که از عواید دستگاه‌ها و سیاست‌های رسمی است- از بین رفته و مورد غفلت واقع شده است. شاید هم‌گامیِ نسبی با سیاست‌های رسمی، از علل بروز این بی‌توجهی باشد؛ و یا دلیلِ آن سرخوردگی از نوع برخوردی باشد که در یک دهه‌ی گذشته از سوی متولیان امر با گلزارهای شهدا انجام گرفته و بخش‌های عظیمی از ساختار سنتی گلزارها را دست‌خوش تخریب و یکسان‌سازی نموده است؛ اما دلیلش هر چه که باشد، مهم‌تر از آن خسران فرهنگی و تاریخی‌ای است که این بی‌توجهی به دنبال دارد.


بی‌هیچ تعارفی باید گفت ما در روایت جنگِ پیچیده‌ی چندین ساله‌ای که صدها شهید از ما گرفته و تاثیرات عمیقی هم بر تاریخ جاری جهان گذاشته است، خوب عمل نکرده‌ایم. حتی از فرصت‌های سهل‌الوصولی چون مزار این شهدا هم بهره نبرده‌ایم. استفاده از امکانِ معرفتی و فرهنگیِ مدفن شهدای جبهه‌ی مقاومت، ظرفیت بی‌نظیر و غیرقابل تکراری است که دارد از دست می‌رود و جبران آن در آینده قطعاً دشوار خواهد بود، آن هم در شرایطی که کارکردهای فرهنگی ما حتی نیازهای امروز را افاقه نکرده است.


مزار شهدای جبهه‌ی مقاومت می‌تواند مجرایی باشد برای روایتِ بی‌واسطه‌ی مبارزه‌ی اسلام ناب و اسلام امریکایی، و شهدای مظلوم ما در این جنگ.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۶
علی سلیمانیان