یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

یادداشت‌ها

یادداشت‌های علی سلیمانیان

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمی‌خیزید؟ در حالی که مردان و زنان و کودکان مستضعف صدا می‌زنند: پرودگارا! ما را از این آبادی که اهلش ظالم است نجات بده! و برای ما از جانب خودت ولی‌ای برگزین و برایمان از سوی خویش یاری‌گری قرار بده! (قرآن کریم؛ سورۀ نساء، آیۀ 75)

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

ایمیل: tasrih.ir@gmail.com

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی(ع) بود، به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.

معلم شهید غلام‌علی پیچک

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
پیوندها

  


دو سال است که میانمار صحنه فجیع ترین نسل کشی هاست و گویا موقعیت ژئوپولیتیکی اش، همه را مجاب کرده که چشم بر همه آن چه که آنجا می گذرند فروبندند و از اینکه نمی ببینند در برمه چه بر سر انسان آمده است، دم بر نیاورند. اگر برمه جایی در اروپا و امریکا و یا لا اقل جایی در خاورمیانه بود، شاید مدتها پیش داد همه -و اقل کمش، داد وجدان های بیدار بشری- درمی آمد، اما افسوس که آن ها که در میانمار سلاخی و آواره شده اند مظلوم تر از این حرف ها هستند.

 

 

نمی دانم برای بشر امروز و یا لااقل وجدان های بیدار و یا دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، چه آماری از نسل کشی و غارت و آوارگی نیاز است تا توجهی هر چند کوتاه به برمه داشته باشند و سری نیز به شرق بگردانند؟

 

دستگاه دیپلماسی نظامی که باید حامی مستضعفان و محرومان و مظلومان و گرسنگان عالم باشد(۱)، امروز در برابر کشتار ده ها هزار نفری و آوارگی و بی پناهی صدها هزار انسان بی گناه -حتی فارغ از مسلمانی شان- سکوت اختیار کرده و به قدر محکومیت های بی ارزش دیپلماتیک هم زبان به اعتراض نمی گشاید.

 

دستگاه دیپلماسی نظامی که طبق قانون اساسی اش (۲) موظف است از استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل در سراسر عالم و از مستضعفان جهان در برابر مستکبران دفاع کند، امروز کجای صحنه میانمار است؟ گویا فقط استضعاف را محدود به مناطق خاصی از جهان کرده اند، و ما فقط به حمایت از آنان بسنده کرده ایم؟ و به آن دل خوشیم؟

 

کجایند وجدان های بیداری که هرگز ظلم را برنتافته اند؟ کجایند نهادها و تشکل هایی که عدالتخواهی و ظلم ستیزی را آمال خود می دانند؟! کجایند مدعیان حقوق بشری که برای اعدام یک جانی و یک قاچاقچی مواد افیونی مخدر، کوش عالم را کر کرده اند؟ کجایند رسانه هایی که مدعی انسانیت اند و داعیه دار بی طرفی و حقانیت؟

 

کجاست کمک هایی که کودکان بی پناه برمه را به قدر وعده ای غذا هم که شده، سر سفره طعامی بنشاند؟ کجاست آن بیانیه هایی که برای همه چیز حتی روز جهانی سرویس بهداشتی! صادر میشوند اما از نسل کشی در بایکوت مطلق خبری، حتی ککشان هم نمی گزد؟

 

کجایند روشنفکرانی که برای نشان دادن اوج عاطفه شان، دنبال سرپناه برای سگان ولگرد می گردند -هر چند که از کنار بی سرپناهی انسانی در همسایگیشان به راحتی رد می شوند- ؟ کجایند کسانی که دادشان از قربانی کردن احشام درآمده است اما چشمشان هرگز کشتار ده ها هزار نفری نسل آدم را نمی بیند؟

 

کجایند علمای اسلام؟ الازهر کجاست؟ علمای قم و نجف و مشهد کجایند؟ و کجاست حزب الله؟ کجایند حامیان گفتمان انقلاب اسلامی؟ کجایند آزادگان؟ کجاست تجمعات و اعتراضات و تحصن ها به سلاخی بنی آدم در گوشه ای از جهان که حتی نمی گذارند آهشان را کسی بشنود؟ کجاست صدایی که به اعتراض برخیزد؟

 

-------------

1. «ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم.» بخشی از پیام حضرت روح الله در پذیرش قطعنامه ۵۹۸

 

2. «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند.» اصل یکصد و پنجاه و چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

 

   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۳:۰۶
علی سلیمانیان

فیلم «چ» را نمی‌شود مستقل از حاتمی‌کیایش دید و تحلیل آن بدون فهم پیشینه سینمایی و صیرورت فکری حاتمی‌کیا، تحلیل چندان موفقی نخواهد بود. لکن با فرض وجود این توجه، باید گفت «چ» در قیاس با «آژانس شیشه‌ای» نماینده سینمایی جدید برای حاتمی‌کیاست. سینمایی که در حال رسیدن به تعریفی جدید است، در حال طرح «سینمای صلح» در برابر «سینمای جنگ». اشتباهی که با یکی دانستن «سینمای مقاومت» و «سینمای جنگ»، به استقبال صلح رفته است. حال آن‌که «سینمای مقاومت» دقیقا نقطه مقابل «سینمای جنگ» است و البته در عین حال «سینمای صلح» هم نیست. این اشتباه در دیدگاه، «چ» را فیلمی ساخته است که در مسیر رسیدن به سینمایی جدید است.

«چمران بازرگان» یا «چمران امام» دوگانه‌ای است که این فیلم از کنار آن به آرامی گذشته‌ است اما جذابیت طرح این دوگانه نیز به حدی است که امکان طرح نشدن آن در فیلم را از کارگردان گرفته است. چمران در این فیلم شخصیتی بینابین دارد. چمرانی میان آرمان امام و نوع تفکر بازرگانی، که از شفاف‌سازی بیشتر آن پرهیز شده است. تعهد عمیق حاتمی‌کیا به امام(ره) و التزامش به آرمان او، اما در عین حال، موجب شده است ورود به اندیشه‌های نوی شبه روشن‌فکری نتواند «چ» را به مرزبندی شفاف برساند.

چمران سعی شده است در این فیلم شخصیتی صلح‌طلب –در برابر جنگ‌طلبی- تعریف شود و نقش اساسی او در آزادی پاوه، به همین دلیل انکار شده است. مخاطب در پایان، تنها خصوصیات بزرگ‌منشانه و روح بزرگ چمران چریک و سکانس‌هایی از زندگی خصوصی او در امریکا را دریافته است.

حاتمی‌کیا در سکانس‌های پایانی‌اش اما روح امام را در فیلمش دمیده است. سکانس‌های پایانی فیلم بازگشت فیلم به «سینمای مقاومت» است. لحظه‌های سخت حمله ضد انقلاب به مقر سپاه و در نهایت عقب‌نشینی ضدانقلاب از پاوه، لحظاتی است که مملو از روح و عظمت امام است و نتیجه کلی فیلم را با آنچه که در فیلم گذشته است متفاوت می‌کند. اما باز دریافت از چمران، همان است که گذشت. فیلمی که «سینمای صلح‌طلب» به معنای خاصش -یعنی سینمای ضد جنگ- را توامان با «سینمای مقاومت» دارد. سینمای شبه روش‌فکری اما در عین حال آرمان‌گرا.

حاتمی‌کیا اگرچه با «چ» دوباره به سینمای دفاع مقدس بازگشته است اما تفاوت‌های شخصیتی «حاج کاظم» آژانس شیشه‌ای با «چمران» چ، نشان می‌دهد او نتوانسته بروز اندیشه نزدیک به روشن‌فکری را کنار بگذارد. اما آن‌چه مهم است این است که آرمان‌گرایی و التزام به اصول، هنوز با قدرت هر چه تمام‌تر در سینمای حاتمی‌کیا جاری است و این البته بر جنبه‌های دیگر توفق دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۱۵
علی سلیمانیان

«حاجی خیلی وقته نه جایی می‌ره نه صحبت می‌کنه.» این جوابی بود که یکی از نزدیکان «آقا سعید» چند ماه پیش در پاسخ پرس ‌و‌ جویم از مردی گفت که یقین دارم دلتنگی حزب‌الله برایش این روزها بیش‌تر از هر وقتی است. آقا سعیدی که جای «جام زهر»خوانی‌هایش از «حضرت روح الله» -با آن لحن پرشور و پرحلاوتش- امروز بیش‌تر خالی است. آقا سعیدی که هیچ تریبونی مشت گره‌کرده‌اش در حین گفتن از مبارزه و جهاد، و گفتن از تسلیم نشدن را ندارد. آقا سعیدی که بوی شهدا می‌داد. آقا سعیدی که هنوز هم موتورسوار است. آقا سعیدی که هرگز نتوانست تلخی جام زهری را که خمینی را نوشاندند فراموش کند. آقا سعیدی که از شدت زمانه شکایت داشت، و از وقوع فتنه‌‌ها، و از همداستانی دشمنان و کثرت عدو و از قلت یاران.

با خود می‌گفتم آقا سعیدی که در اوج غربتِ حزب الله فریادش خاموش نمی‌شد اکنون کجاست؟ آقا سعید! «أین عمار» خامنه‌ای را باور کن. اگر قرار باشد عمارها هم به گوشه عزلت بروند، یقین کنید که شوکران را دوباره خواهند نوشاند. باور کن اگر عمارها خاموش شوند علی را تنها می‌گذارند.

آقا سعید! ما دلمان برایتان تنگ شده است. سکوت شما بیش‌تر از هر چیزی برای ما دل‌آزار است.

آقا سعید! نمی‌دانی در نبودت چه‌ها بر ما رفته است؟ چه حالی می‌شوی وقتی بشنوی هنوز آرمیتا و علیرضا قد نکشیده‌اند که دست‌آورد مردانی را که با خون پای عهدشان را امضا کردند به بهایی ناچیز تعلیق کردند. آقا سعید! چگونه تحمل کنیم «لبخند»ها را حال آن‌که هنوز اشک‌های مادران و همسران و یتیمان شهدا نخشکیده‌اند؟ چگونه می‌شود باور کرد آقا سعید این‌ها را ببیند و باز خاموش بماند. آقا سعید! ما دلمان برایتان تنگ شده است. چگونه تنگ نشود، وقتی که علی عمار ندارد؟!

آقا سعید! بیا و دستانت را دوباره مشت کن تا فکر نکنند «غربی‌ها از چهار تا تانک و موشک ما نمی‌ترسند» و «آمریکا با یک بمبش می‌تواند تمام سیستم‌های نظامی ما را از کار بیندازد». آقا سعید بیا که ما عجیب بی«حاج سعید» شده‌ایم. بیا که «سپاه عدالت» در برابر «اسلام امریکایی» بی‌فرمانده است.

«آقا سعید فرمانده این محور عملیاتی، همان کسی بود که ما در جستجوی او بودیم. او مظهر همان روحی است که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و البته در میان رزم آوران ما، دلاورانی چون سعید کم نیستند... او یکی از پرورده های میدان رزم و جهاد فی سبیل الله است و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی این چنین نداشت، باز هم می ارزید تا حزب الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند.»*


کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی / حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار / مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند / کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت /کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد


***

*. شهید سید مرتضی آوینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۰
علی سلیمانیان

“مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی”. چه عبارت ظالمانه‌ای! چگونه دست‌اندازی بر آرمان او را بر خود مجاز کرده‌ایم؟! وچه ظلمی بزرگ‌تر از این که آرمانش فهم نشود. گویی که او رفته بود تا تنها از حرم‌های شریف زینب و رقیه –سلام الله علیهما- دفاع کند؟ و اگر کفر بر این حرم‌ها امان‌نامه می‌داد او برمی‌گشت. اما نه، او برای آرمان بزرگ‌تری رفته بود. آرمانی بسیار بزرگ‌تر.

«مگر مسلمانان نمی‌بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون‌های فتنه و جاسوسی مبدل شده‌اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها، و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج می‌کنند، و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهان‌خوار، می‌گذارند.» او به جنگ با اسلام امریکایی و اسلام ذلت و نکبت و اسلام سازش و اسلام ابوسفیان و اسلام تزویر رفته بود.

او رفته بود تا از آرمان انقلاب اسلامی در آن سوی مرزها و کلیومترها آن طرف‌تر پاسداری کند. رفته بود تا نصرتی بر مستضعفین باشد و یورشی بر مستکبرین. او رفته بود تا خاکریزهای «بسیج جهانی مسلمین» را استحکام بخشد. او پاسدار «خط اصولی دفاع از مستضعفین» بود و «در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان» مبارزه می‌کرد.

او رفته بود تا «ریشه‌های فاسد صهیونیزم، سرمایه‌داری در جهان» را بخشکاند و «نظام اسلام رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله و سلم –» را یاری کند. «ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین‌الملل اسلامی‌مان بارها اعلام نموده‌ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهان‌خواران بوده و هستیم .حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه‌طلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می‌گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می‌کنیم.»

«راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرت‌ها و خصوصا امریکا را شکست، و الزاما یکی از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت یا پیروزی. که در مکتب ما هر دوی آن‌ها پیروزی است.» او پیروز بود و پیروز شد تا ما را به «مرز قدرت بزرگ جهان» نزدیک‌تر کند.

او  در «جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بی‌درد » «کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته‌» بود و «عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین» داشت.

او رفته بود تا «در یک تشکیلات بزرگ اسلامی» «رونق و زرق و برق کاخ‌های سفید و سرخ »را از بین ببرد. چرا که «جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمی‌شناسد و ما باید در جنگ اعتقادی‌مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.» او شهید آرمان «بسیج بزرگ سربازان اسلام» بود. «راستی اگر بسیج جهانی مسلمین تشکیل شده بود، کسی جرات اینهمه جسارت و شرارت را با فرزندان معنوی رسول اللّه – صلی اللّه علیه و آله و سلم – داشت؟»

او رفته بود تا «جبهه قدرتمند اسلامی – انسانی» «با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود و آقایی و سروری محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود.» او برای «احیای هویت اسلامی مسلمانان» و دعوت مسلمین به « پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان» می‌جنگید. او «در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود» تلاش می کرد. او رفته بود تا «سربازان اسلام» را با «اصول و روش‌های مبارزه علیه نظام‌های کفر و شرک» آشنا کند.

«خوشا به حال مجاهدان! خوشا به حال وارثان حسین – علیه السلام! اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله‌ای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنه‌های نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی این‌ها خیالات باطل ملی‌گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی‌گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.» و او رفته بود تا «پرچم لا اله الا اللّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزار درآورد.

او می‌جنگید تا آرمان عدالت زنده بماند و زنده ماند و اگر هزاران محمودرضا هم بر این آرمان ذبح شوند، چه باک؟ «ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمی‌داریم.»

 ***

پی‌نوشت:

همه عبارات داخل گیومه، برگرفته از متن پیام تاریخی حضرت امام خمینی-رحمه الله تعالی علیه- به مناسبت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ می‌باشند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۱۳
علی سلیمانیان

چه میشود کرد؟

به با هجوم زمانهای که سنگین است.

و شانههایی که ضعیفاند برای تحملش.

و قلبی که دارد درد میکند.

و داد میکشد.

نه از شدت زمانه.

از دردی که فریادش کشیدهام.

و میکشم.

و خواهم کشید.

و دهانم را هرگز نخواهم بست.

هرگز

تا آنکه مرگ بر من چیره شود.

و چشمانم را کم سو کند.

و قلبم را به سردی بکشاند.

و زبانم را به بیتوانی.

و خون رگهایم را دعوت به سکون کند.

و پیشانیام میزبان دانه‌های عرقی باشد که به مهمانی گورستانم می‌برند.

و من به سان قبلهنمایی که به دیوانگان بیشتر میماند.

چه میشود کرد؟

چگونه ببینم؟

و چگونه فریاد نیاورم؟

و چگونه نمیرم در سکوت مرگباری که خواهم داشت؟

و چگونه زنده بمانم؟

از من چه میخواهند؟

مرگ؟

چگونه بمیرم وقتی که زندهام؟

و چگونه فریاد نکشم در حالی که قلبم هوار میکشد؟

مگر میشود نباشم وقتی که هستم؟

و باشم به گونهای که نباشم؟

و چگونه باشم وقتی که درد هست و فریاد نیست؟

من هستم.

درد هست.

فریاد هم.

ما هستیم.

به مرگ بگویید بیاید.

به سکوت...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۶
علی سلیمانیان

گفته‌اند حادثه خبر نمی‌کند اما تو چه می‌دانی که فیلترنگ چیست؟ حادثه‌ای است بدیع که به یک‌باره بر سرت خراب می‌شود. و هر آن‌چه را که با خون دل بنا کرده‌ای فرومی‌بلعد. نه می‌شود بیمه‌اش کرد و نه پیش‌بینی و به تبع آن، پیش‌گیری‌اش ممکن است. نه کسی به دادت می‌رسد و نه کسی دلجویی‌ات می‌کند. نه وامی در کار هست که بازسازی‌اش کنی و نه اسکان موقت دارد و نه کسی حتی برآورد خسارت می‌کند. و جالب است که این دیگر مثل زلزله نیست که همه بناهای سست را یک دست خراب می‌کند. هر چه را که اراده کند ویران می‌کند و هر چه را که دوست بدارد نگه می‌دارد. تعز من تشاء و تذل من تشاء! می‌آید و می‌رود و تو می‌مانی و بنایی که بر سرت آوار شده است. و چه حادثه‌ای سهمگین‌تر از این؟!

دیگر گوش‌هایمان برای شنیدن زلزله‌هایی از این دست، عادت کرده‌اند. هر روز منتظری که بنایی دیگر ویران شود و عزیزی را در زیر آوارها، به خاک بسپاری و باز منتظر بمانی برای حادثه‌ای دیگر.

البته اینها به این معنا نیست که کمیته تشخیص مصادیق جرایم اینترنتی یا به اصطلاح درست‌تر همان کمیته فیلترینگ خودمان، همه کارش بد است. نه. فیلترینگ هم لازم است، اما هر لازمی را باید با قاعده‌اش و عادلانه اعمال کرد. قوانین موجود برای فعالیت در محیط مجازی و تشخیص مصادیق مجرمانه آن، اگر چه بسیار دارای ایراد و نقصان است، لکن باز اگر با عدالت اعمال شوند، با آن‌چه که امروز با آن مواجهیم، مواجهه نداشتیم. و درد ما همین اعمال سلیقه‌ای است و این است که امری عادی و حتی لازم الاجرا را به سان حادثه‌ای غیرمنتظره کرده است.

چرا باید سرمایه‌ای -چه مادی و چه معنوی- که با خون دل‌ها و زحمات طاقت‌فرسای جمعی پدید آمده است هماره در خطر آسیب و تخریب باشد و هیچ امنیتی برایش قابل تامین نباشد؟ چه کسی اجازه می‌دهد بی‌آنکه صاحب سرمایه‌ای را خبردار کنیم، آن را ویران کنیم و هیچ‌گاه هم خودمان را در جایگاه پاسخ‌گویی ندانیم؟ کدام قانون و کدام اصل شرعی، چنین اجازه‌ای را می‌دهد؟ و با کدام مجوز می‌توان خسارت‌های عدم وجود قوانین روشن‌گر و مکفی را، بر فعالین اینترنتی تحمیل کرد؟ چه کسی پاسخ‌گوی جای‌گزینی سلایق به جای مقررات است؟

دیروز، سایت نکات پرس از صحنه روزگار محو شده است و سایت آیت الله هاشمی رفسنجانی هنوز با قدرت هر چه تمام‌تر به کار خود ادامه می‌دهد. آقایان کمیته فیلترینگ کلاهشان را قاضی کنند! حادثه همیشه در کمین حزب الله نیست؟!

***

بعد التحریر

ساعاتی بعد از انتشار این یادداشت اطلاع یافتم که سایت یاران خراسانی (نهضت عدالتخواهان ولایتمدار) که توسط دوستان نزدیک به طلبه سیرجانی، اداره می شد نیز فیلتر شده است که این سوال را جدی تر کرد که به راستی تشخیص به اصطلاح مصادیق مجرمانه، امری قاعده مند است یا مساله ای کاملا سلیقه ای؟ چرا حادثه همیشه فقط در کمین حزب الله است؟!

***

بعد بعدالتحریر

و باز خبر رسید که سایت همت نیوز هم دچار این کج سلیقگی شده است. آقایان فاین تذهبون؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۰۷:۳۴
علی سلیمانیان

مطالبه قانون اساسی، عقلانیترین مبنای عدالتخواهی(1)

«قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبین نهادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامی است که انعکاس خواست قلبی امت اسلامی میباشد. ماهیت انقلاب عظیم اسلامی ایران و روند مبارزه مردم مسلمان از ابتدا تا پیروزی که در شعارهای قاطع و کوبنده همه قشرهای مردم تبلور می‌یافت این خواست اساسی را مشخص کرده و اکنون در طلیعه این پیروزی بزرگ، ملت ما با تمام وجود نیل به آن را می‌طلبد.»

این‌ها اولین جملات از قانون اساسی ما در مقدمهاست که تاکید بر تحکیم مبانی اسلام در همه نهادهای جامعه ایرانی دارد. این اسلامخواهی اما در عین حال، از جمهوری‌خواهانه‌ترین موضع ممکن بیان شده است: تاکید و تثبیت اسلامیتی که «انعکاس خواست قلبی امت اسلامی می‌باشد» و «شعارهای مردم این خواست اساسی را مشخص کرده» و «ملت ما با تمام وجود نیل به آن را می‌طلبد.»

مقدمه قانون اساسی در کلیتش، امزجاجی است اساسی و غیرقابل انفکاک از اسلامیتی که جمهور آن را طلبیده است. و روایتی است از روابط متقابل امت و امام و مبارزات و بهایی که در راه مبارزه پرداختهاند تا به پیروزی منتهی شده است: «طرح حکومت اسلامی بر پایه ولایت فقیه که در اوج خفقان و اختناق رژیم استبدادی از سوی امام خمینی ارائه شد انگیزه مشخص و منسجم نوینی را در مردم مسلمان ایجاد نمود و راه اصیل مبارزه مکتبی اسلام را گشود.»

و سپس روند چگونگی رسیدن به «جمهوری اسلامی» را بیان کرده است: «ملت ایران بطور یکپارچه و با شرکت مراجع تقلید و علمای اسلام و مقام رهبری در همهپرسی جمهوری اسلامی تصمیم نهائی و قاطع خود را بر ایجاد نظام نوین جمهوری اسلامی اعلام کرد و با اکثریت 2/98% به نظام جمهوری اسلامی رأی مثبت داد.»

ادامه این سطور نشان میدهد که چرا باید قانون اساسی را اصلیترین مبنای عقلانی عدالتخواهی بدانیم و مانیفستی از همه آنچه که باید مطالبه شود:

«اکنون قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان بیانگر نهادها و مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه باید راهگشای تحکیم پایه‌های حکومت اسلامی و ارائه‌دهنده طرح نوین نظام حکومتی بر ویرانه‌های نظام طاغوتی قبلی گردد.

حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطه‌گری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم‌کیش و هم‌فکر است که به خود سازمان می‌دهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهائی (حرکت به سوی الله) بگشاید. ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها و زنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزه‌های فکری بیگانه خود را پاک نمود و به مواضع فکری و جهانبینی اصیل اسلامی بازگشت و اکنون بر آن است که با موازین اسلامی جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا کند. بر چنین پایه‌ای، رسالت قانون اساسی این است که زمینه‌های اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجود آورد که در آن انسان با ارزش‌های والا و جهان‌شمول اسلامی پرورش یابد.»

حکومت از دیدگاه اسلامِ مصرح در قانون اساسی، به شدت و در جای جایش دنبال نفی سلطه گروهی و شخصی، و در مقابل پی گیر مجدانه توسعه مشارکت عمومی در تمامی سطوح است تا با ارائه طرحی نوین و سازماندهی عمومی، جامعه آرمانی و نمونه از منظر اسلام ناب را سامان دهد. و در این میان نقش قانون اساسی را عینیت بخشیدن به این آرمان در جهت رسیدن به جامعه آرمانی، و پرورش انسانهایی با ارزشهای والا و جهانشمول میداند. ارائه الگوی انسانی که در طراز انقلاب اصیل اسلامی و در عین حال قابل ارائه به همه جهان باشد. یعنی در عین تاکید بر کل، یعنی جامعهای الگو، اجزاء این کل یعنی انسانهایی در تراز همین جامعه، را نیز با همان شدت مورد تاکید  دارد.

مطالبه جامعه آرمانی اسلام و انسان در تراز این جامعه نیز، بایستی مورد مطالبه عدالتخواهان قرار گیرد. امری که متاسفانه با رسوخ اندیشههای مهاجم غربی در جای جای جامعه و حرکت خزنده اجتماع به سمت ارزشهای برخاسته از اندیشههای ضد انسانی، روز به روز ابعاد تازهتری به خود میگیرد.

«قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود زمینه تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می‌کند به ویژه در گسترش روابط بین‌المللی، با دیگر جنبش‌های اسلامی و مردمی می‌کوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند (ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون) و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام یابد.»

قاتون اساسی، انقلاب اسلامی را نه انقلابی محصور در درون مرزهای سیاسی ایران و نه انقلابی پایان یافته می داند. بر این مبنا رسالت خود را هموار نمودن توامان استمرار انقلاب در داخل، و حرکتی جهانی برای فتح همه آنچه که مستکبران دارند میداند. و اصرار بر تشکیل امت واحد جهانی و نجات ملل محروم و تحت ستم در جهان دارد. قانون اساسی، انقلاب را نه یک عنصر تاریخی که جنبشی برای همیشه و زنده میداند و گفتمان آن را، گفتمان همیشگی جمهوری اسلامی.

پرواضح است هر حرکتی که مخل این مبانی و مانعی بر سر راه این آرمان بلند باشد، امری غیرقانونی و ناقض قانون اساسی است، هر چند که حتی از طریق تصویب قانون و مقررات باشد و یا از طریق ورود گفتمانهای جدید. و وظیفه عدالتخواهان، مقابله با چنین امری است. توسعه گفتمان انقلاب چه در داخل و چه در عرصه جهانی نیز، حرکتی در راستای تعمیق آرمان‌های مصرح قانون اساسی است و می‌بایستی، مورد حمایت و تکریم قرار گیرد.

«با توجه به ماهیت این نهضت بزرگ، قانون اساسی تضمین‌گر نفی هرگونه استبداد فکری و اجتماعی و انحصار اقتصادی می‌باشد و در خط گسستن از سیستم استبدادی، و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش می‌کند. (و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم).»

فانون اساسی خود را ضامن نفی استبداد فکری و اجتماعی و انحصار اقتصادی و گسستی برای استبداد و توسعه مناسبات جمهوریت می‌داند. مسالهای که نه در نظامهای مدعی دموکراسی و نه بنیادهای حقوق بشری و نه تمدنهای بشرمحورانه، هیچگاه چنین عمقی نداشته است. اینها انسانیترین و آزادانهترین مفاهیمی است که میشود در اسناد بشری یافت.

مطالبه قانون اساسی، مطالبه ضمانت برای انسانیترین و آزادانهترین آمال بشری است و این عمیقترین و محکمترین سند عدالتخواهی است. جریان این ضمانت در جای جای قانون اساسی و ساز و کاری که معین نموده، به عینه قابل درک است و رساندن جامعه در حدی که قانون اساسی معین کرده است، تحقق کامل رسالت و آمال انبیا و اوصیاست و تحقق وعده نهایی و تخلفناپذیر قرآن، یعنی وراثت و امامت مستضعفان. و برای عدالتخواهی جز این دیگر چه سندی میتواند راهگشاتر باشد؟

«در ایجاد نهادها و بنیادهای سیاسی که خود پایه تشکیل جامعه است بر اساس تلقی مکتبی، صالحان عهده‌دار حکومت و اداره مملکت می‌گردند (ان الارض یرثها عبادی الصالحون) و قانونگذاری که مبین ضابطه‌های مدیریت اجتماعی است بر مدار قرآن و سنت، جریان می‌یابد بنابراین نظارت دقیق و جدی از ناحیه اسلام‌شناسان عادل و پرهیزگار و متعهد (فقهای عادل) امری محتوم و ضروری است و چون هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی است (و الی‌الله المصیر) تا زمینه بروز و شکوفائی استعدادها بمنظور تجلی ابعاد خداگونگی انسان فراهم آید (تخلقوا باخلاق الله) و این جز در گرو مشارکت فعال و گسترده‌ی تمامی عناصر اجتماع در روند تحول جامعه نمی‌تواند باشد. با توجه به این جهت قانون اساسی زمینه چنین مشارکتی را در تمام مراحل تصمیم‌گیری‌های سیاسی و سرنوشت‌ساز برای همه افراد اجتماع فراهم می‌سازد تا در مسیر تکامل انسان هر فردی خود دست‌اندرکار و مسئول رشد و ارتقاء و رهبری گردد که این همان تحقق حکومت مستضعفین در زمین خواهد بود. (و نرید ان نمن علی‌الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین).»

مطالبه قانون اساسی، مطالبه رسالت انبیا و امر الهی و مطالبه ثمره مجاهدت هزاران ساله تاریخی ابناء صالح بشر و مطالبه پیمان و بیعت امتی است که در راه رسیدن به آرمان‌هایش، صدها هزار پاره تن تقدیم کرده است و متحمل دردها و رنج‌ها و محنت‌های طاقت‌فرسا شده و خواهد شد.

عدالت‌خواهی از مسیر مطالبه قانون اساسی‌ای که مقوم و ضامن عدالت در همه ابعاد است، قانونی‌ترین و در عین حال آرمان‌گرایانه‌ترین حرکت اجتماعی است و پایان‌بخشی بر همه بهانه‌هایی که به دنبال تضعیف و از میان برداشتن گفتمان عدالتخواهی است.

 

پی‌نوشت:

طبیعی است بخش نخست این نوشتار، که به بررسی اجمالی مقدمه و کلیات خطوط قانون اساسی پرداخته است، قدری کلی و غیر عینی بوده و کمتر بهرهای از تحلیل برده و رجوع بیشتری به متن قانون اساسی داشته باشد.

در بخشهای بعدی این نوشتار، سعی خواهد شد، ورودی عینیتر و مصداقی به مساله عدالتخواهی از مسیر مطالبه قانون اساسی و تحلیل آن داشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۲ ، ۲۲:۰۴
علی سلیمانیان

«یادمان باشد من از امروز رئیس جمهور همه مردم هستم و آنچه وظیفه من است اینکه به خواست همه ملت توجه کرده و از خدا توفیق می خواهم که به همه مطالبات به حق مردم جامع عمل بپوشانم.»

این‌ها را آقای رئیس جمهور در نخستین کنفرانس خبری خود، بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری گفت. انتخاباتی که در تبلیغات آن دکتر حسن روحانی می‌گفت راه‌حل‌های کوتاه مدت “یک ماهه” و “۱۰۰ روزه” برای حل مشکلات و معضلات اقتصادی دارد۱ و “مسکن مهر” ایده‌ای خوب است.۲

می‌گفت با “اتوبوسی آمدن” و “اتوبوسی رفتن” مسئولان مخالف است و برنامه‌ای دارد که بدون توجه به جناح‌بندی‌ها از همه متخصصان استفاده کند.۳ او “شفافیت” و “پاسخگویی” به مردم در تمام زمینه‌ها را اولین ویژگی یک دولت شایسته می‌دانست.۴ دولتی که، “دولت راست‌گویان” و دولت “احیای اخلاق” خواهد بود و با “آمار دقیق” با مردم سخن خواهد گفت و “دروغ‌گویی” را کنار خواهد زد.۵

دولتی که “همه مردم” را به یک چشم خواهد دید، “عزت” و” غرور ملی ایرانیان” را بازخواهد گرداند، و به “بداخلاقی‌های سیاسی” پایان خواهد داد. دولتش، “ادب” و” اخلاق” را یک “اصل” خواهد دانست و حاضر نخواهد شد “رقبا”یش را تخریب کند. او به “منزوی” شدن کسانی که به “کاندیدایی غیر” از پیروز انتخابات گذشته “رای” داده بودند معترض بود و معتقد بود که باید دست “تمام افرادی را که پای صندوق رأی رفتند” را بوسید. او می‌گفت باید “همه مردم ”در انتخابات “یکسان” تلقی شوند و “رئیس‌جمهور” باید بداند که بحث “رقابت‌ها” مربوط به “قبل از انتخابات” است و “رئیس‌جمهور” باید با همه به “عدالت” رفتار کند. و او قول داد که در دولتش هرگز به کسی “توهین” نخواهد شد.۶

تا بالاخره دکتر روحانی با همه این اوصاف و این وعده‌ها، با رایی حداقلی، یعنی کمی بیش از پنجاه درصد آرا، رئیس جمهور شد. وعده‌هایی که به واسطه‌شان این رای حداقلی را به دست آورد، اما  عملی نشدند. و می‌گذریم از این که چه بر سر این میزان رای آمده است.

راه‌حل‌های کوتاه مدت یک ماهه و صد روزه –که اکنون در یکی دو روز پایانی‌اش هستیم- نه تنها معضلات اقتصادی را بهبود نبخشید، که گره آن را در اکثر موارد، کورتر کرده است. مسکن مهر، متوقف شده است و مسئولان، دیگر نه با اتوبوس، که با قطارهایی می‌آیند که فقط بلیط هم‌جناحی‌هایش را قبول دارد. مردم نامحرم شده‌اند و به قدر دشمنان هم حق ندارند از آن‌چه که درباره منافعشان می‌گذرد مطلع گردند. راست‌گویی و آمار دقیق هم جایش را به دروغ داده است، تا جایی که صندوق بین‌المللی پول، لب به اعتراض می‌گشاید.

و اما ادب. و عزتی که قرار بود به ایرانیان برگردد!

«مردم در ۲۴ خرداد به افراط و تفریط، به خشونت، خودرأیی، تک‌رأیی، عدم مشورت، عدم تدبیر، رأی نه دادند و به اعتدال، تدبیر، عقلانیت، رأی آری دادند.»

این عبارات را آقای رئیس جمهور در “خانه ملت” فرموده‌اند. رئیس جمهوری که روزهای نخست پس از انتخابات گفته بود «من نماینده همه مردم ایران هستم.» و «همه آنهایی که به اینجانب رأی دادند، و آنهایی که به دیگران رأی دادند و یا حتی پای صندوق‌های رأی حاضر نشدند، همه شهروندان ایرانی هستند و از حقوق برابر شهروندی برخوردارند.»

این‌ها سخنان کسی است که اعتراض داشت به منزوی شدن کودتاچیان بر علیه جمهوریت و برافروختگان از “رأی اکثریت” و نظام را دعوت به سعه صدر می‌کرد.

آقای رئیس جمهور! این جفا شایسته خالقان حماسه‌ سیاسی و اولین کسانی که پیروزی کاندیدای رقیب را تبریک گفتند و در جشن ملی “جمهوریت” با طرفداران کاندیدای منتخب همراه و هم‌دل شدند، نیست.

آقای رئیس جمهور! «رئیس‌جمهور باید بداند که بحث رقابت‌ها مربوط به قبل از انتخابات است. همه حرف‌ها و جناح‌بندی‌ها مربوط به فضای قبل از انتخابات است، زمانی که رئیس‌جمهور مشخص شد باید بین حامیانش و آن کسی که حامی رقیبش بوده رئیس‌جمهور به عدالت رفتار کند.»

آقای رئیس جمهور! «باید دست تمام افرادی را که پای صندوق رأی رفتند را بوسید.» نه این‌که آنان را تحقیر کرد و شهروندانی درجه دوم، و مستحق توهین و افترا دانست. ما به «افراط و تفریط، به خشونت، خودرأیی، تک‌رأیی، عدم مشورت و عدم تدبیر» رای نداده‌ایم. ما به “عدالت، مهرورزی، مردمی بودن، جمهوریت، باج ندادن و مقاومت” آری گفته‌ایم و به “انحصارطلبی، محافظه‌کاری و تکنوکراسی” نه.

آقای رئیس جمهور! شما پیام ۲۴ خرداد را دریافت نکرده‌اید. حماسه ۲۴ خرداد مشتی بود بر دهان آن‌هایی که آرای خود را با کیفیت‌تر از آرای رقیب می‌دانستند، و رای دهندگان به خودشان را ممتازتر. آن‌ها که در انتخابات پیشین، نتوانستند نسبت بسیار بالای آرای رقیب را تحمل کنند و بزرگ‌ترین حماسه جمهوریت تاریخ را بر کام مردم تلخ کردند.

«زمانی امام به بنده دستور داد اگر پشت تریبون مجلس نماینده‌ای توهین کرد باید به شخص توهین‌ شونده وقت داد تا از خود دفاع کند به رئیس سازمان صداوسیما بگویید که اگر به کسی توهین شد به آن شخص وقت دفاع دهد چرا که نباید سرمایه‌های انقلاب را تلف کنیم.» این را خودتان در تبلیغات انتخاباتی گفته‌اید و ما برای تک تک نیمی از ملت ایران، این “سرمایه‌های انقلاب”، وقت می‌خواهیم.

بسم الله…

پی‌نوشت:

۱٫ «راه‌حل‌های کوتاه مدت یک ماه و ۱۰۰ روزه برای حل مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی در دولت تدبیر و امید پیش بینی شده است که با این برنامه ما می‌توانیم در یک فرصت کوتاه شاهد تحول اقتصادی باشیم.»

«برنامه‌های اقتصادی وسیعی از سوی دولت تدبیر و امید طراحی‌شده که با اجرای آن‌ها می‌توان کشور را به سرعت از بحران موجود خارج کرد.»

۲٫ «اصل ساخت مسکن ارزان و مسکن مهر یک ایده خوب بود.»

۳٫ «برنامه‌ای دارم که از همه متخصصان استفاده کنم.»

«چپ و راست فرقی نمی‌کند برای مسئولیت فرد متدین، دلسوز و کسی که قانون اساسی را قبول دارد و دلش می‌سوزد را باید به کار گماشت.»

«متأسفانه طی ۸ سال اخیر اتوبوسی رفتند و اتوبوسی آمدند من با این کارها مخالفم.»

۴٫ «دولت تدبیر و امید خود را در همه زمینه‌ها پاسخگوی مردم می‌داند و این را جزو وظایف خود می‌داند.»

«اساساً اولین شرط دولت شایسته و کارآمد در کنار شفافیت پاسخگویی است؛ دولت باید ضمن شفافیت در همه امور به مردم پاسخگو باشد.»

۵٫ «باید با شفافیت با مردم حرف زد، باید آمارها دقیق باشد.»

«دولت تدبیر از تهمت و تخریب پرهیز خواهد کرد.»

«با تشکیل دولت تدبیر و راست‌گویان دولت شایسته‌سالاری را در کشور حاکم کرده و اخلاق محمدی(ص) را به کشور بر می‌گردانیم.»

«در دولت تدبیر و امید، اقتصاد ایران و اخلاق در این سرزمین احیا خواهد شد؛ چون باید دروغ و دورویی از این سرزمین رخت بربندد.»

۶٫ «ما در دولت تدبیر و امید به دنبال ایجاد برابری هستیم و اعتقاد داریم همه و همه در ایران اسلامی برادر و برابر هستند.»

«من عزت و غرور ملی ایرانیان را بازخواهم گرداند.»

«به بداخلاقی‌های سیاسی پایان می‌دهم.»

«دولت آینده دولت ادب و اخلاق خواهد بود و این برای دولت تدبیر یک اصل است.»

«بنده شیوه تخریب را نمی‌پسندم و حاضر نیستم رقیبم را تخریب کنم.»

«طی سال‌های اخیر خیلی‌ها را منزوی کردند خیلی از اساتید را به خاطر اینکه به فلانی رأی داده‌ است را کنار گذاشتند در حالی که باید دست تمام افرادی را که پای صندوق رأی رفتند را بوسید.»

«در هشت سال اخیر افرادی منزوی شدند بدین خاطر که به رقیب رأی دادند. اگر می‌خواهیم ما را به عنوان جمهوری بشناسند و ببینند باید همه مردم در انتخابات یکسان تلقی شوند.»

«رئیس‌جمهور باید بداند که بحث رقابت‌ها مربوط به قبل از انتخابات است. همه حرف‌ها و جناح‌بندی‌ها مربوط به فضای قبل از انتخابات است، زمانی که رئیس‌جمهور مشخص شد باید بین حامیانش و آن کسی که حامی رقیبش بوده رئیس‌جمهور به عدالت رفتار کند.»

«در دولت من… هرگز به کسی توهین نخواهد شد.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۲ ، ۰۱:۲۹
علی سلیمانیان

«دینِ نمایشی» پدیده‌ی نسبتاً جدیدی است که توسعه‌ی فن‌آوری ارتباطی با تحمیل فرهنگ جدیدش بر ما، پدیدش آورده است. این‌گونه از دین، که ماحصل تفکری ساده‌انگارانه، غافلانه و شاید خیرخواهانه بوده است، به دنبال ارائه‌یِ حسیِ دین است. بدین منظور در صدد برآمده است تا دین را با توسعه‌یِ شکلی و ظاهری، هر چه که می‌شود بیشتر به نمایش بگذارد.

در فرآیند نمایشی‌تر کردن دین، باید برای مبانی معرفتی، ایمانی و روحانیِ دین، مابه‌ازایی حسی و تصویری تولید کرد. مابه‌ازایی که اگر قابل حس و نمایش به معنای خاص آن -یعنی ارائه‌یِ بصری- هم نباشد، اقل کم با آمار و کمیت، احصا شود. و می‌گذریم از این‌که در این میان، دین، چقدر سخیف‌تر خواهد شد.

این امر، البته دامان فرهنگ را هم گرفته است. «فرهنگ ویترینی» که دکوراتورهای به اصطلاح متولی فرهنگ، آن را پیش می‌برند، عملا فرهنگ را از حرکت بازداشته است. ابزارهای فرهنگی، خود، «فرهنگ» انگاشت شده‌اند و خرج بودجه‌های فرهنگی به هر شیوه‌ای شده است «کار فرهنگی».

فی‌الحال، توسعه‌ی شکلی دین، پیدایش مناسکی جدید را سبب می‌شود. این مناسک جدید که یا از طریق فراگیر نمودن و به رقابت گذاشتن آیین‌هایِ محلیِ ناشیِ از خرده‌فرهنگ‌ها در سطوحی فراتر پدید می‌آیند و یا امری کاملا ذوقی‌اند، رفته رفته بر اثر کرارت و کثرت، ضروری پنداشته شده و به جای عینیت و تمامیت دین می‌نشینند. امری که در نهایت ضروریات و اولویت‌های دین را دست‌خوش تغییرات می‌کند.

 دین‌داری به امری پرمشغله، صوفیانه و البته مهم‌تر از این‌ها، درون‌تهی و ظاهری بدل می‌شود و پوسته‌ای از دین، همه‌ی «دین» اطلاق می‌شود. مناسکِ جدید، کم کم پا را از طریقیت داشتن، فراتر نهاده و خود، موضوعیت می‌یابند. مناسکی که دیگر، نه طریقی برای اقامه روح دین، که به خودی خود اصالت می‌یابند و جزء لاینفکی از دین محسوب می‌شوند؛ و حتی گاه در برابر فلسفه بنیادین دین هم می‌ایستند. برای پیامبرانِ «دینِ نمایشی»، آن‌چه که مهم است، حفظ دیسیبلین ظاهری است؛ و ترجیح مظاهر و تقلا برای حفظ صورتِ دین به هر قیمتی، حتی از دست رفتن روح دین. و جای تعجب هم نخواهد بود که فردا، این پوسته‌سازی‌ها را، تعمیق دین در جامعه و دینی‌تر شدن اجتماع قلمداد کنند. صورتی از دین که «تزویر» را هم به صورتی خزنده و ناخودآگاه نهادینه خواهد کرد.

«دین حداقلی» دستاوردی است که «دین نمایشی» در نهایت به ارمغان می‌آورد. دینی که در آن شعائر و امهات دین، جایشان را به مناسک بدیعی سپرده‌اند که دین را از برنامه‌ای نجات‌بخش به مجموعه‌ای از عبادات و عاداتی بی‌مصرف بدل می‌کند. دینی که از «عبودیت» به سمت «عبادت» خواهد رفت. این دین پوستین، مهم‌ترین تهدید را، حمله به ظاهر دینی می‌داند و از ادراک عواقب پوسیدن دین از درون عاجز است. دینی ظاهری که برایش شکل آرایش مو، مهم‌تر است از بی‌عدالتی و فقر و تبعیض و ریا. دینی که منهای دین است و اسلامی که منهای اسلام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۲ ، ۰۷:۱۷
علی سلیمانیان

«امریکا، امریکا، ننگ به نیرنگ تو» اولین سرودی است که در جبهه موسیقی مستقیما به نبرد با امریکا برخاسته است. سرودی که به دلیل ویژگی‌های منحصر به فردش، امروز به یک نوستالژی گفتمانی در سطوح فراملی بدل شده و معتبرترین برند جهانی موسیقی ضد امریکایی است.

سرودی که سی و دو سال پیش به پیشنهاد امین امام خمینی(ره)*، خط‌ موسیقی ضد امریکایی را شکست و جبهه جدیدی علیه استکبار گشود، خواننده‌اش، هنوز پرافتخارترین مجاهد این جبهه است.

پیرمرد 70 ساله‌ای که اگر پای صحبت‌هایش بنشینی -علیرغم همه بی‌مهری‌ها- جوری از استواری‌اش بر آرمان‌های انقلاب و مبارزه با استکبار جهانی حرف می‌زند که تو گویی هنوز در ابتدای راه جوانی است. اسفندیار قره‌باغی مردی است که 13آبان را بارها تکرار کرده است. او بیش از هزار سرود، برای انقلاب و جنگ و امام در روزهای سخت ساخته و هنوز هم خط مقدم جنگ در جبهه موسیقی را رها نکرده است.

«نفرین به تندیس آزادی» را بلافاصله در پاسخ به ترور شهید احمدی‌روشن و شهدای هسته‌ای ‌خواند. «تیر نمرود» را هم چندی پیش، برای مظلومیت شهدای هواپیمای مسافربری. او دیروز هم به فاصله تنها یک روز از رونمایی سرود «سازش نمی‌پذیریم»، از سرود دیگرش، «پایان شیطان» پرده برداشت و گفت که "ما سی و چند سال پیش، امریکای امروز را رسوا کرده‌ایم. آنچه در «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» به آمریکا نسبت داده‌ایم امروز به اثبات رسیده است."

«اسفندیار قره‌باغی، مظهر «لا اله» در موسیقی انقلاب اسلامی است.» و چه خوب است که در 13 آبان، این "لا اله ترین روز انقلاب"، این مجاهد پیر عرصه پیکار با شیطان بزرگ و مردی در مبارزه همیشگی با امریکا، تکریم شود. او مصداق اتمّ این پیام امام خمینی است:

«تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله و سلم - اسلام ائمه هدی -علیهم السلام - اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان ، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن وکمونیسم خون آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل ، اسلام التقاط، اسلام سازش وفرومایگی، اسلام مرفهین بی درد، و در یک کلمه "اسلام امریکایی" باشد.

هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی ، اقتصادی ،سیاسی ، نظامی است . هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف ، وتجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.

هنر در جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی ، فرهنگ عدالت و صفا، لذت می برند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب ، و در راس آنان امریکا و شوروی، را بیاموزد. هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چهارچوب مکتبشان، به حیات جاویدان رسیده‌اند.»

و چه تکریمی از این بالاتر که هنرش مصداق همان چیزی است که حضرت روح الله گفت: «مورد قبول قرآن است.»

پی‌نوشت:

*. «سال 60 بود که سیداحمد خمینی پیشنهاد داد که چه خوب بود سرودی با موضوع امریکا ساخته می‌شد. و ما به فکر افتادیم که چه می‌شود کرد. به همراهی احمدعلی راغب «امریکا ننگ به نیرنگ تو» را آماده کردیم. به فاصله 48 از دریافت پیشنهاد.»


خبرگزاری فارس|خبرگزاری دانشجو|جهان نیوز |صبح هنر|تی نیوز|آذرخبر |تصریح

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۶:۱۶
علی سلیمانیان